ميزان الحكمه جلد ۳

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۸ -


ـ امـام سـجـاد (ع ) در سـفـارش بـه فرزند بزرگوار خود حضرت باقر (ع ) مى فرمايد : فرزندم ! از هـمـنـشينى يا آميزش با نابخردبپرهيز و از او دورى كن و باوى همسخن مشو , زيرا آدم بى خرد , غايب باشد ياحاضر , پست وفرومايه است , هرگاه زبان به سخن گشايد حماقتش او را رسوا كند و هـرگـاه خـامش شود به دليل ناتوانى در سخن گفتن باشد , اگر كارى كند خرابى به بار آورد و چون مسؤوليتى به عهده گيردآن را تباه سازد , نه علم خودش به كار او مى آيد و نه دانش ديگران سودش مى رساند , به سخن خيرخواه خودگوش نمى دهد, وهمنشينش از دست او آسوده نيست , مادرش آرزوى مرگ اورا دارد و همسرش آرزوى از دست دادن او را و همسايه اش آرزوى رفتن از هـمـسايگى اش راو همنشينش آرزوى خلاصى از همنشينى او را اگر كمترين فرد مجلسى باشد بالاتر از خود رابه رنج افكند و اگر بالاترين فرد مجلسى باشد فرو دستان خود را به فساد و تباهى كشاند.
ـ امام صادق (ع ) : هركه از دوستى بابى خرد دورى نكند بزودى خلق و خوى او را به خود گيرد.
ـ امام على (ع ) : دشمن دانا بهتر از دوست نادان است .

ـ دورى بى خرد بهتر از نزديك بودن اوست و سكوتش بهتر از سخن گفتنش .

ـ نگاه كردن به آدم بى خرد ديده را تار كند.
ـ رنج كشيدن از نابخرد عذاب روح است .

ـ از شخص بى خرد دورى كن , زيرا مدارا كردن با او تو را به رنج مى افكند و سازگارى با اوهلاكت مى كند ومخالفت با او ازارت مى دهد وهمراهى با او باعث عذاب تواست .

ـ دوستى با نابخرد مانند درخت آتش است كه شاخه هايش يكديگر رامى سوزانند.

درمان احمق .

ـ امـام صـادق (ع ) : عـيـسى بن مريم گفت :بيماران را طبابت كردم و به اذن خدا آنان را درمان كـردم كـوران مادر زاد و مبتلايان به پيسى رابه اذن خدا بهبود بخشيدم , مردگان را به اذن خدا زنده كردم , اما احمق را نتوانستم اصلاح كنم .

دنباله اين حديث در باب 954 / 4393 ذكر شد.

احمق ترين مردم .

ـ امـام عـلى (ع ) در پاسخ به سؤال از احمق ترين مردم فرمود : احمق ترين مردم كسى است كه بى وفايى و بى اعتبارى دنيا را مى بيند و باز دلبسته و فريفته آن مى شود.
ـ احمق ترين مردم كسى است كه خود را خردمندترين مردم مى داند.
ـ بى خردترين مردمان آن است كه خوبى نمى كند و انتظار تشكر دارد و بدى مى كند و توقع پاداش نيك دارد.
ـ نـابـخـردتـريـن مردم كسى است كه عيب ديگران را زشت مى شمارد, حالى كه خود آن عيب را داراست .

ـ احمق ترين مردم تهيدست متكبراست .

ـ پيامبر خدا (ص ) : بدترين حماقت نابكارى و هرزگى است .

ـ امام على (ع ) : بدترين بى خردى غفلت است .

ـ بزرگترين بى خردى افراط درستايش و نكوهش است .

ـ دوستى كردن با نابكاران بالاترين بى خردى است .

ـ حماقتى بالاتر از فخر فروشى نيست .

ـ تكبر داشتن در زمان تنگدستى ازكمال بى خرد است .

جواب احمق .

ـ امام على (ع ) : بهترين سرزنش براى احمق خاموشى در برابر اوست .

ـ سكوت در برابر احمق بهتر از جواب دادن به اوست .

حماقت (متفرقه ).

ـ امـام حـسـن (ع ) : هـيـچ كس را نمى شناسم جز آن كه در رابطه ميان خود و خدايش بى خرد و ابله است .

ـ امام على (ع ) : (دنياى ) زودگذر فريب دهنده بى خردان است .

ـ آرزوها نابخردان را مى فريبد.
ـ دنيا غنيمت نابخردان است .

ـ هوسرانى نيروى حماقت است .

ـ شاد شدن به دنيا حماقت است .

ـ گردنفرازى عين حماقت است .

ـ نازيدن و گستاخى بر پادشاه از حماقت است .

ـ شـتـاب كـردن در كارى پيش از توانايى بر آن وسستى كردن بعد از دست يافتن به فرصت نشانه سست انديشى و نابخردى است .

حمام .

حمام .

ـ امام على (ع ) : چه نيكو خانه اى است حمام , يادآور آتش (دوزخ ) است و چرك را مى برد.
ـ امـام صادق (ع ) : سه چيز انسان رافربه مى كند و سه چيز لاغر مى سازد آن سه كه فربه مى كند : حـمام رفتن زياد , بوييدن بوى خوش و پوشيدن لباس نرم است و آن سه كه لاغر مى كند : خوردن زياد تخم مرغ , ماهى وخرماى نارس است .

ـ سه چيز بدن را تباه مى كند وحتى كشنده است : خوردن آبگوشت شب مانده , حمام رفتن با شكم پر و نزديكى كردن با زنان سالخورده .

ـ زمـانـى حـمام برو كه در معده ات اندك چيزى كه حرارت آن را فرو نشاند باشد اين براى تقويت بدن تو بهتر است باشكم پر نيز حمام نرو.
ـ امـام كـاظـم (ع ) : يـك روز در مـيـان حـمام رفتن انسان را چاق مى كند وهر روز حمام رفتن چربى گرده ها را آب مى كند.
نياز.

نياز.

ـ امـام عـلـى (ع ) : بـه هـركـه خـواهـى خـوبـى كـن فرمانرواى او مى شوى , دست نياز به سوى هركه خواهى دراز كن اسيرش مى شوى و از هركه خواهى بى نيازى جوى همتاى او مى شوى .

ـ به هركه نياز پيدا كنى نزدش خوار مى شوى .

ـ امـام جـواد (ع ) : نيازها با خواهش خواسته مى شود و باقضاى الهى نازل مى شود و عافيت بهترين عطاست .

بر آوردن نيازه.

ـ امـام كاظم (ع ) : خدا را در زمين بندگانى است كه براى رفع نيازهاى مردم مى كوشند اينان در روز قيامت در امان هستند.
ـ امـام صادق (ع ) : هر كه براى رضاى خدا در راه برآوردن نياز برادر مسلمان خود بكوشد,خداوند عزوجل هزار هزار حسنه برايش بنويسد.
ـ در ضـمن حديثى مفصل مى فرمايد : اگر براى برآوردن نياز برادر خود بكوشم تا نيازش برطرف شـود نـزد مـن خوشتر است از اين كه هزار بنده آزاد كنم و هزار اسب زين و لگام بسته در راه خدا هديه كنم .

ـ پـيـامبر خدا (ص ) : كسى كه در راه برآوردن نياز برادر مؤمن خود بكوشد چنان است كه نه هزار سال با روزه گرفتن و شب زنده دارى خدا را عبادت كرده باشد.
ـ امام صادق (ع ) : كسى كه به فكر برآوردن نياز برادر مؤمن مسلمان خود باشد تازمانى كه درفكر نياز او باشد خداوند در كار نياز وى باشد.

محبوبترين مردم نزد خداسودمندترين آنها براى مردم است .

ـ امـام صادق (ع ) : خداى عز و جل فرموده است : مردم خانواده من هستند , پس محبوبترين آنان نزد من كسانى هستند كه با مردم مهربانترو در راه برآوردن نيازهاى آنان كوشاتر باشند.
ـ درباره آيه ((و هرجا باشم مرا با بركت قرار داد)) فرمود : يعنى سودمند.

گام برداشتن براى رفع حاجت مؤمن .

ـ امـام صـادق (ع ) : هركس در راه برآوردن نياز برادر مؤمنش گام بردارد تا برآورده شود و ازاين كار ثواب الهى را بجويد,خداى عز و جل به پاداش اين كار برايش ثواب يك حج و يك عمره پذيرفته و روزه دو مـاه حـرام بـا اعـتكاف اين دوماه در مسجد الحرام بنويسد و هركس به نيت روا ساختن حـاجت او قدم بردارد اما موفق به اين كار نشود خداوند به پاداش آن ثواب يك حج پذيرفته شده را منظور داردپس , در كار خير شوق نشان دهيد.
ـ زمانى كه بنده براى برطرف ساختن نياز برادر مؤمن خود قدم بردارد خداوند عزوجل دو فرشته را , يـكـى در سـمت راست او وديگرى در سمت چپش , بر وى بگمارد كه از پروردگارش براى او آمرزش طلبند و براى رواشدن حاجتش دعا كنند.
ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : كـسـى كـه بـراى كـمـك بـه بـرادر خـود و سـود رسـاندن به او اقدام كندپاداش مجاهدان در راه خدا را خواهد داشت .

ـ امام صادق (ع ) : كسى كه در راه برطرف ساختن نياز برادر خود قدم بردارد چونان كسى است كه سعى ميان صفا و مروه به جاى آرد.
ـ روايـت شده است كه در ميان بنى اسرائيل هرگاه عابدى به نهايت درجه عبادت مى رسيدبراى برآوردن نيازها و رفع مشكلات مردم به راه مى افتاد.

روا ساختن حاجت مؤمن .

ـ پيامبر خدا (ص ) : هركس يك نياز برادر مؤمن خود را برآورد چنان است كه همه عمر خويش را به عبادت خدا سر كرده باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هـر كـس يـك نـيـاز از بـرادر مـؤمـن خـود را روا سازد خداوند عز و جل در روزرستاخيز صد هزار نياز او را برآورد كه نخستين آنها بهشت است .

ـ امام كاظم (ع ) : همانا مهر پايان اعمال شما برآوردن نيازهاى برادرانتان و نيكى كردن به آنان در حد توانتان است , اگر چنين نباشدهيچ عملى از شما پذيرفته نشود.
ـ پـيـامبر خدا (ص ) : هر كس يك نياز مؤمنى را روا سازد خداوند نيازهاى فراوان او را روا سازد كه كمترينش بهشت است .

ـ امام صادق (ع ) : هرگاه مسلمانى نياز مسلمانى را برآورد خداى تبارك وتعالى او را ندا دهد كه : پاداش تو به عهده من است و من به كمتر ازبهشت براى توراضى نمى شوم .

روا ساختن حاجت مؤمن برتر از حج است .

ـ امـام صـادق (ع ) : بـرآوردن نـيـاز مـؤمـن به يقين برتر از يك حج و بيشتر و بيشتر است (تا ده حج شمرد).
ـ روا سـاخـتـن حاجت مؤمن نزد خدا از بيست حج كه براى هر حج صد هزار (درهم يادينار)خرج شده باشد , محبوبتر است .

ـ امـام بـاقـر (ع ) : اگـر سـرپرستى يك خانواده مسلمان را بر عهده گيرم و آنان را از گرسنگى وبرهنگى برهانم تا آبرويشان را نزد مردم حفظ كنم نزد من خوشتر است از اين كه ده بار حج روم و باز حج روم وحج روم تا به ده حج وبيشتر از آن تا به هفتاد حج رسد.
ـ امـام صـادق (ع ) : بـرآوردن نـياز مؤمن برتراست از هزار حج كه بامناسكش پذيرفته شود واز آزاد كردن هزار بنده در راه خدا واهداى هزار اسب با زين و لگامهايشان در راه خد.

كسى كه از برآوردن نياز برادر خودامتناع كند.

ـ امام صادق (ع ) : اگر مسلمانى دست نياز به سوى مسلمانى دراز كند و او بتواند نيازش را برآورد و نكند, خداوند در روز قيامت او راسخت توبيخ كند و فرمايد : برادرت براى نيازى نزد تو آمد و من بـرآوردن آن را در دسـت تـوقرار دادم اما به ثواب اين كار بى رغبتى كردى و دست رد به سينه او زدى به عزت خودم سوگندكه , چه دوزخى باشى يا آمرزيده , به هيچ حاجتى از تو اعتنايى نكنم .

ـ امـام كـاظـم (ع ) : كسى كه برادرش مشكل خود را نزد او ببرد و از وى كمك بخواهد و او بتواند وكمكش نكند پيوند خود با خداى عز و جل را بريده است .

ـ امـام صـادق (ع ) : كـسى كه برادر مؤمنش در هنگام تنگدستى نياز خود را به او بگويد و او بتواند خودش يا ازطريق كسى ديگر حاجتش را روا سازد و نكند خداوند در روز قيامت وى را دست بسته به گردن محشور فرمايد و تا فارغ شدن از حساب بندگانش همچنان او را نگه دارد.
ـ امـام كـاظم (ع ) : هر كه برادر مؤمنش براى حاجتى نزد او آيد (بداند كه ) اين رحمتى است كه از سوى خداى تبارك وتعالى به او روى آورده است پس اگر حاجت او را روا سازد خود را به ولايت ما پـيـونـد زده اسـت و ولايـت مـا بـه ولايت خدا پيوسته است اما اگر مى تواند حاجت او رابرآورد و برنياورد خداوند در قبرش مارى آتشى براو مسلط گرداند كه تا روز قيامت وى رابگزد.
ـ امام صادق (ع ) : هر گاه مؤمنى بتواند برادر خود را يارى رساند, اما كمكش نكند, خداوند دردنيا و آخرت او را تنها گذارد.
ـ هيچ مؤمنى نيست كه از آبروى خود براى برادر مؤمنش مايه بگذارد مگر آن كه خداوندروزى او را بر آتش حرام گرداند و در روز قيامت سختى و خوارى به او نرسد و هر مؤمنى كه ازبرادر مؤمن خـود مـقـام وآبروى بيشتر داشته باشد اما در استفاده از مقام و آبروى خود براى كمك به او دريغ ورزد دردنيا و آخرت سختى و خوارى بيند و در روز قيامت شعله هاى آتش چهره اش را فرو گيرد ,خواه دوزخى باشد يا آمرزيده .

ـ امام باقر (ع ) : كسى كه از كمك به برادر مسلمان خود و برآوردن حاجت او دريغ ‌كند, خداوند او را گرفتار كمك به كسى كند كه به سبب آن كمك گناهكار شود و مزدى هم نبرد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : كسى كه بتواند حاجت نيازمندى را برآورد و دست رد به سينه او زندگناهش چون گناه باجگير است .

ـ امـام صادق (ع ) : هرگاه يكى از برادران ما دست حاجت به سوى يكى از شيعيان ما دراز كند و او بـتـوانـد كمكش كند و دريغ ورزد,خداوند عز و جل او را به برآوردن نياز يكى از دشمنان ما مبتلا مى كند و به سبب آن در روزقيامت عذاب شود.
ـ هـر مـؤمـنـى كـه برادر مؤمن نيازمند خودرا از مال خويش محروم كند , به خدا قسم كه طعم خوراك بهشت را نچشد و از شراب ناب مهرشده (بهشت )ننوشد.

كسى كه خود را از دسترس مؤمن نيازمند دور نگه دارد.

ـ امام صادق (ع ) : كسى كه براى طلب حاجت خود يا براى سلام و احوالپرسى نزد برادر مؤمن خود رود و او خود را از وى مخفى كند , تا زنده است پيوسته نفرين خدا نثار او شود.
ـ هر مؤمنى كه خود را از دسترس مؤمن ديگر دور نگه دارد, خداوند عزوجل ميان اووبهشت هفتاد هزار حصار بكشد كه ميان هر حصار با حصار ديگر هزار سال راه است .

ـ امام باقر (ع ) : هرگاه مسلمانى براى ديدار مسلمانى ديگر يا حاجت خواهى از او به منزل وى رود و اجـازه ورود بـخـواهد و او بيرون نيايد تا زمانى كه همديگر را ديدار كنند , پيوسته در لعنت خدا باشد.

كسى كه برادر مؤمن خود را بپوشاند.

ـ امـام صـادق (ع ) : هـركه مؤمن برهنه اى را بپوشاند خداوند استبرق بهشتى بر تن او كند وهركه جـامـه اى بـر تن مؤمن پوشيده (اما فقير)كند تا تكه اى از آن جامه باقى است پيوسته او در پوشش خدا باشد.
ـ پـيـامبر خدا (ص ) : هر كه برادر مؤمن برهنه خود را بپوشاند خداوند از سندس و استبرق و حرير بـهشت بر تن او كند و تا زمانى كه نخى از آن جامه باقى است , پيوسته او در رضوان الهى غوطه ور باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هـر كـه لـبـاسى زمستانى يا تابستانى به برادر خود بپوشاند, برخداست كه از جامه هاى بهشت برتن او كند وسختيهاى مردن را بر وى آسان گرداند و درقبرش بر او گشايش دهد و آن گاه كه سر از گور بردارد فرشتگان با بشارت به استقبالش روند.

شتاب در برآوردن نيازه.

ـ امـام صـادق (ع ) : هرگاه مردى دست نياز به سوى من دراز كند , در رفع نياز و مشكل او شتاب مى ورزم , زيرا بيم آن مى رود كه كار ازكار بگذرد و اقدام من در كمك به او ديگر به كارش نيايد.
ـ من در برآوردن حاجت دشمن خود شتاب مى كنم , زيرا مى ترسم دست رد به سينه او زنم واو از من بى نياز شود.

آداب حاجت خواهى .

ـ امـام حـسـيـن (ع ) : حـاجـت خـودرا جـز نزد سه كس مبر : ديندار , يا جوانمرد , يا بزرگزاده , زيـراديـنـدار بـراى حـفـظ ديـن خـود نـيازت را برآورد و جوانمرد از مردانگى خود شرم مى كند وبـزرگـزاده مـى داند كه تو با رو انداختن به او آبرويت را فروختى و با برآوردن نيازت آبروى تورا حفظ مى كند.

حاجت خواهى از نوكيسه .

ـ امـام صادق (ع ) : اگر دست خود را تاآرنج در دهان اژدها كنى بهتر است تا اين كه دست نياز به سوى تازه به دوران رسيده اى درازكنى .

ـ امـام بـاقـر (ع ) : حـكـايـت كـسـى كه نيازمند نوكيسه باشد حكايت درهمى است كه در دهان افعى است كه هم به آن نياز دارى و هم از افعى در خطرى .

نيازمند شدن به بدان .

ـ امـام سـجاد (ع ) خطاب به كسى كه در حضور آن حضرت عرض كرد: خدايا! مرا از بندگانت بى نـيـاز گـردان فـرمـود : اينچنين نيست زيرا مردم به هم محتاجند , بلكه بگو : خدايا ! مرا از بدان خلقت بى نياز گردان .

ـ امـام عـلـى (ع ) : خـدايـا ! مـرا بـه هـيـچ يـك از بدان خلقت نيازمند مگردان , اگر مرا محتاج كـسـى كردى به خوشروترين وبخشنده ترين كس و آن كه نيازم را با زبان خوش برآورد و كمتر بر من منت نهد , محتاج گردان .

ـ گـفـتـم : بـار خـدايا (مرا محتاج هيچ يك از بندگانت مكن پيامبر خدا (ص ) فرمود : اى على ! ايـن گـونه مگو , زيرا هيچ كس نيست كه به مردم نياز نداشته باشد عرض كردم : اى رسول خدا ! پـس چه بگويم ؟
فرمود : بگو : خدايا مرا به بندگان بدت محتاج مكن عرض كردم : اى پيامبر خدا !بـنـدگـان بد او كيستند ؟
فرمود : كسانى كه چون چيزى بدهند منت گذارند و هرگاه ندهند سرزنش و نكوهش كنند.

احتياط.

براى دين خود احتياط كن .

ـ امام على (ع ) : برادر تو دين توست , پس تا جايى كه مى توانى مواظب دين خود باش .

ـ امام صادق (ع ) : در دين خود دورانديش و محتاط باش .

ـ در همه كارهايى كه برايت ممكن است , محتاط باش .

چاره .

چاره .

ـ امام على (ع ): هر چيزى چاره اى دارد.
ـ چاره حاصل انديشيدن است .

ـ هركه به چاره انديشى برنخيزد ,سختيها او را از جاى بركند.
ـ حكمروايى دولتها (درگرو) چاره انديشى است .

ـ چاره انديشى سودمندتر از واسطه است .

ـ كسى كه از آراى گوناگون آگاه نباشد چاره انديشى نتواند.
ـ بسا چاره انديشى كه چاره اش او را به خاك افكند.
ـ امام رضا (ع ) : هركس كارى را ازراهش بجويد نلغزد و اگر هم لغزيد چاره انديشى به كمكش آيد .

زندگى .

زندگى .

ـ امام على (ع ) : بدانيد كه هيچ چيزى نيست جز اين كه دارنده اش از آن سير و خسته مى شود مگر زنـدگـى , زيـرا در مرگ آسودگى نمى بيند وآن همچون حكمت است كه مايه حيات دل مرده و بـيـنايى چشم كور و شنوايى گوش كر و سيرابى تشنه كام است و در آن بى نيازى كامل (از دنيا) و سلامت (ماندن از عذاب آخرت ) است .

ـ امام باقر (ع ) : خداى عز و جل زندگى را پيش از مرگ آفريد.

آب و زندگى .

قرآن .

((آيـا كافران نمى دانند كه آسمانها و زمين بسته بودند وما آنها را گشوديم و هر چيز زنده اى را از آب پديد آورديم ؟
چرا ايمان نمى آورند؟
)).
ـ امام صادق (ع ) : مزه آب , زندگى است .

بهتر از زندگى .

ـ امـام عـسـكرى (ع ) : بهتر از زندگى آن چيزى است كه هرگاه آن را از دست دهى از زندگى بيزارشوى و بدتر از مرگ آن چيزى است كه هرگاه بدان گرفتار آيى آرزوى مرگ كنى .

زندگى حقيقى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : زنـدگـى جـز بـه ديندارى نيست و مرگ جز با از دست دادن يقين , پس , از آب شيرين و گوارا بنوشيد, تا شما را از خواب غفلت بيدار كند و از سموم كشنده بپرهيزيد.
ـ يكتا پرستى مايه حيات جان است .

انواع زندگى .

ـ امام على (ع ) : نام نيك يكى از دو زندگى است .

ـ نام نيك يكى از دو عمر است (اولين عمر همان عمر طبيعى است ).
ـ دانش يكى از دو زندگى است .

ـ شب زنده دارى يكى از دو زندگى است .

ـ دانش فراگيريد تا به شما و زندگى بخشد.
ـ زندگى به دانش است .

حيوانات .

حقوق حيوانات .

ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) ـ ماده شترى را ديد كه زانويش بسته شده و جهاز همچنان بر پشت اوست , پرسيد ـ : صاحب آن كجاست ؟
به اوبگوييد خودش را براى شكايت (اين شتر در قيامت ) آماده كند.
ـ خداوند مدارا كردن را دوست دارد و برانجام آن كمك مى كند پس , هرگاه چارپايان لاغررا سوار شـديد , آنها را در منزلهايشان فرود آوريد اگر زمين خشك و بى گياه بود با شتاب از آن بگذريد و اگر سرسبز و پر علف بود, آنها در آن جا استراحت دهيد.
ـ چـارپايان سالم را سوار شويد و آنهارا سالم نگه داريد و آنها را كرسى خطابه و صحبتهاى خود در كـوچـه هـا و بـازارهـا نكنيد, زيرا بسامركوبى كه از سواره اش بهتر است و بيشتر از او به ياد خداى تبارك و تعالى است .

ـ اگر ستمى كه به حيوانات مى كنيد برشما بخشيده شود بسيارى از گناهان شما بخشوده شده است .

ـ آيـا در بـاره ايـن بـى زبـانـى كه خداونددر اختيار تو گذاشته است از خدا نمى ترسى ؟
آن حيوان بى زبان از درد و رنجى كه به او مى رسانى نزد من شكايت كرد.
ـ نفرين خدا بر كسى كه حيوانى را مثله كند.
ـ سومين نفرى كه بر پشت ستور نشيند ملعون است (سه پشته نبايد حيوان را سوار شد).
ـ حيوان شش حق به گردن صاحب خود دارد : هر گاه از آن پياده شد علفش دهد , هرگاه ازآبى گذشت آن را آب دهد , بى دليل آن را نزند , بيشتر از قدرتش آن را بار نكند , بيشتر ازتوانش آن را راه نبرد و مدت زيادى روى آن درنگ نكند.
ـ امـام بـاقـر (ع ) : پـيامبر خدا (ص ) شنيد كه مردى شتر خود را نفرين مى كند , فرمود : برگرد , باشتر نفرين شده همراه ما نيا.
ـ در حـديث رحلت اميرالمؤمنين (ع )آمده است : ام كلثوم گفت : آن گاه امام (ع ) به حياط خانه رفـت در صحن خانه چند غاز بود كه به برادرم حسين (ع ) هديه شده بود , غازها دنبال امام (ع ) به راه افـتـادنـد وبـال مى زدند و رو به روى ايشان فرياد مى كردند تا آن شب چنين سر و صدايى راه نـينداخته بودند سپس امام فرمود :دخترم ! به حقى كه مرا بر توست سوگند اين حيوانات را آزاد كن من چيزى را نگه داشته ام كه زبان ندارد و نمى تواند بگويد گرسنه است يا تشنه يا آنها را آب و غذا بده يا آزادشان كن كه ازعلفها و سبزه هاى زمين بخورند.
ـ پيامبر خدا (ص ) : حيوانات مى گويند : خدايا ! صاحب خوبى نصيب من كن , كسى كه مراسيرآب و غذا كند و بيش از توانم بر من بار ننهد.

زدن حيوانات .

ـ پيامبر خدا (ص ) : به صورت حيوانات نزنيد, زيرا آنها حمد و تسبيح خدا مى گويند.
ـ على بن حسين (ع ) چهل بار با شترخود به حج رفت و يك تازيانه بر آن نزد.
ـ پـيـامـبر خدا (ص ) : حيوان را براى چموشى و سركشى كردن بزنيد, اما براى لغزيدن و به سر در آمدن نزنيد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) الاغى را ديد كه صورتش را داغ كرده اند, فرمود : مگر نشنيده ايد كه من نفرين كرده ام آن كسى را كه صورت حيوان را داغ كند يا بر چهره اش تازيانه زند؟
.

ثواب مهربانى با حيوانات .

ـ پيامبر خدا (ص ) : زنى بدكاره سگى را ديد كه بر سرچاهى له له مى زند و كم مانده است ازتشنگى بـميرد او كفش خود را در آورد و آن رابه روسرى خود بست و به وسيله آن از چاه آب كشيد (و به آ حيوان داد) , پس خداوند گناهان او را به سبب اين كار آمرزيد.

كيفر آزار دادن حيوانات .

ـ پيامبر خدا (ص ) : زنى به سبب آن كه گربه اى را بسته بود و اجازه نمى داد براى غذاى خودشكار كند و بدين سبب مرد , مستوجب آتش دوزخ گشت .

ـ امام صادق (ع ) : زنى به سبب آن كه گربه اى را بسته بود تا از تشنگى مرد , به عذاب گرفتارآمد .

ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : در دوزخ زنـى را ديـدم كه گربه اش از هر طرف او را گاز مى گرفت , عـلـتـش ايـن بـود كه (در دنيا) آن حيوان را بسته بود و نه غذايش مى داد و نه آزادش مى كرد كه خودش حيوانى را شكار كند.

كشتن به ناحق حيوانات .

ـ پيامبر خدا (ص ) : هر حيوانى ـ پرنده يا جز آن ـ كه به ناحق كشته شود در روز قيامت از قاتل خود شكايت خواهد كرد.
ـ هـركـس گـنـجـشكى را بى سبب بكشد آن گنجشك در روز قيامت از او به درگاه خدا بنالد وبگويد : پروردگار من ! فلانى مرا نه براى استفاده كه بى سبب كشت .

ـ هـر كـس گنجشكى را , بدون رعايت حق آن , بكشد خداى تعالى در روز قيامت از او بازخواست كند عرض شد : حق گنجشك چيست ؟
فرمود : اين كه او را ذبح كند, نه اين كه گردنش را بكند.
ـ ابن عباس : [رسول اللّه (ص )] از كشتن هر جاندارى نهى فرمود, مگر آن كه آزار برساند.

نهى از به جان هم انداختن حيوانات .

ـ ابن عباس : پيامبر (ص ) از به جان هم انداختن حيوانات نهى فرمود.
شرم .

شرم .

قرآن .

((يـكـى از آن دو زن كـه بـه آزرم راه مـى رفت نزد او آمد وگفت : پدرم تو را مى خواند تا مزد آب دادنـت را بـدهـد چـون نـزد او آمـد و سـرگـذشـت خـويـش بـگفت , گفت : مترس , كه تو از مردم ستمكاره نجات يافته اى )).
ـ مـصـباح الشريعة : امام صادق (ع ) فرمود: شرم نورى است كه گوهر آن سينه ايمان است ,معناى شرم اين است كه در برابر هر آنچه با توحيد و معرفت ناسازگار است خويشتندارى كنى .

ـ امام على (ع ) : شرم وسيله رسيدن به هر زيبايى و نيكى است .

ـ پيامبر خدا (ص ) : شرم جز خوبى به بار نمى آورد.
ـ امام على (ع ) : زيباترين جامه هاى دين شرم است .

ـ شرم كمال بزرگوارى وبهترين خوى است .

ـ شرم كليد همه خوبيهاست .

ـ پيامبر خدا (ص ) : شرم سراسر خير وخوبى است .

ـ شرم از آيينهاى اسلام است .

ـ امام على (ع ) : هركس كه شرم جامه خود را بر او بپوشاند عيبش بر مردم پوشيده ماند.
ـ امام صادق (ع ) : در نامه اى كه به اصحاب خود نوشت و به آنان دستور داد پيوسته آن را بخوانند و از نظر بگذرانند مى فرمايد : برشما باد به شرم و دورى كردن از آنچه مردمان صالح پيش از شما از آنها دورى كردند.
ـ پيامبر خدا (ص ) : بى شرمى با هيچ چيز همراه نشد مگر اين كه آن را زشت گردانيد و حيا باهيچ چيز همراه نگشت مگر اين كه آن را آراست .

ـ اگر شرم به صورت مردى مجسم مى شد هر آينه مردى صالح و نيكوكار بود.
ـ خداوند, با شرم پاكدامن را دوست دارد و از بى شرم گداى سمج نفرت دارد.
ـ امام على (ع ) : خردمند ترين مردم با شرمترين آنهاست .

شرم در راس مكارم اخلاق است .

ـ امـام صـادق (ع ) : مـكارم اخلاق يكى بسته به ديگرى است , خداوند آنها را به هر كه خودخواهد مى دهد ممكن است در مرد باشد و در فرزندش نباشد , در بنده باشد و در آقايش نباشد(اين خويها عـبارتند از :) راستگويى , صداقت با مردم , عطا كردن به سائل , جبران كردن خوبيها , امانتدارى , صله رحم , دوستى و مهربانى با همسايه و يار , ميهمان نوازى و در راس همه حي.

پيامدهاى شرم .

ـ امام على (ع ) : شرم مانع زشتكارى مى شود.
ـ علت پاكدامنى حياست .

ـ شرم ريشه جوانمردى و پاكدامنى ميوه آن است .

ـ (اندازه ) پاكدامنى به اندازه شرم و حيا بستگى دارد.
ـ در شرم و حياى آدمى همين بس كه از او رفتار ناخوشايند نسبت به كسى سر نزند.
ـ حيا فروهشتن چشم است .

ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : امـا آنـچه از حيا نشات مى گيرد : نرمش , مهربانى , در نظر داشتن خدا درآشـكـار و نـهـان , سلامت , دورى كردن از بدى , خوشرويى , گذشت و بخشندگى , پيروزى وخـوشـنـامـى در مـيـان مـردم , ايـنـهـا فوايدى است كه خردمند از حيا مى برد خوشا كسى كه نصيحت خدا را بپذيرد و از رسواگرى او بترسد.

شرم و ايمان .

ـ امام كاظم (ع ) : شرم از ايمان است و ايمان در بهشت جاى دارد و بى شرمى ازنافرهيختگى است و نافرهيختگى در آتش است .

ـ امام صادق (ع ) : حيا و پاكدامنى وكندى ـ كندى زبان نه كندى دل ـ از ايمان است و زشتگويى و بدزبانى و دريدگى از نفاق و دورويى است .

ـ امـام باقر (ع ) : حيا و ايمان به هم پيوسته اند , هرگاه يكى از آنها برود ديگرى هم در پى آن روانه شود.
ـ پيامبر خدا (ص ) : هر دينى را خويى است , خوى اسلام حياست .

ـ حيا همه دين است .

ـ امام على (ع ) : حياى زياد مرد نشانه ايمان اوست .

ـ امام حسن (ع ) : حيا ندارد كسى كه دين ندارد.
ـ امام صادق (ع ) : ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد.
ـ امام على (ع ) : ايمانى چون حيا و بخشندگى نيست .

شرم نكوهيده .

ـ امام صادق (ع ) : هركه كم رو باشد كم دانش شود.
ـ امام على (ع ) : هيبت و شكوه با نوميدى قرين است و كمرويى با محروميت .

ـ كمرويى با محروميت قرين است .

ـ كمرويى محروميت زاست .

ـ كمرويى مانع روزى است .

حياى خردمندانه و حياى نابخردانه .

ـ پيامبر خدا (ص ) : حيا دو گونه است حياى ناشى از خرد و حياى برخاسته از نابخردى حياى خرد خيز دانش است و حياى نابخردانه جهل و نادانى .

ـ امام صادق (ع ) : حيا بر دو گونه است ,يك حيا ضعف و ناتوانى است و حياى ديگر قدرت و اسلام و ايمان .

ـ امام على (ع ) : كسى كه از گفتن حق شرم كند احمق است .

نتيجه بى شرمى .

ـ امام عسكرى (ع ) : كسى كه از روى مردم شرم نداشته باشد از خدا شرم ندارد.
ـ امام على (ع ) : كسى كه از مردم حيا نكند از خداى سبحان حيا نداشته باشد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : كسى كه در آشكار ازخدا شرم نكند , در نهان نيز از او شرم نمى كند.

آدم بى شرم از هيچ كارى ابا ندارد.

ـ پـيـامـبر خدا (ص ): از مثل هاى پيامبران (ع )جز اين سخن مردم بر جاى نمانده است : وقتى حيا نداشتى هر كارى مى خواهى بكن .

ـ امام كاظم (ع ) : از مثل هاى پيامبران (ع )جز اين جمله بر جاى نمانده است : ((اگر كه حيا ندارى هر كارى مى خواهى بكن )) : اين جمله درباره بنى اميه است .

ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : آخـريـن سخنى كه از نخستين پيامبران به مردم رسيده اين است : چون حيانداشتى هر كارى مى خواهى بكن .

ـ آخـريـن سخنى كه مردمان جاهلى از سخن وحى گرفتند اين است : اگر حيا ندارى هر كار كه مى خواهى بكن .

ـ امام صادق (ع ) : كسى كه از عيب وننگ شرم نداشته باشد و در پيرى دست از خلافكارى نكشد و در نهان از خدا نترسد , بى خيراست .

شرم داشتن از خد.

ـ امام سجاد (ع ) : از خدا بترس چون او بر تو تواناست و از او شرم كن زيرا كه به تو نزديك است .

ـ امام كاظم (ع ) : در نهان از خدا شرم كنيد همچنان كه در آشكار از مردم شرم داريد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : از خدا شرم كن همچنان كه از همسايگان خوب خود شرم مى كنى , زيراشرم از خدا بر يقين مى افزايد.
ـ امام على (ع ) : برترين حيا شرم داشتن از خداست .

ـ شرم از خدا بسيارى از گناهان را پاك مى كند.

شرم داشتن از دو فرشته همراه آدمى .

ـ پـيامبر خدا (ص ) : هريك از شما بايد از دو فرشته اى كه با خود دارد شرم كند , همچنان كه ازدو همسايه خوب خود كه شب و روز در كنارش هستند شرم مى كند.
ـ از سـفـارشـهـاى آن بـزرگـوار به ابوذر :اى اباذر ! از خدا شرم داشته باش , به خدا سوگند من هنگامى كه براى قضاى حاجت مى روم ازشرم دو فرشته همراهم چهره خود را با جامه ام مى پوشانم .

شرم حقيقى .

ـ امـام بـاقر(ع ) : پيامبرخدا(ص ) فرمود: از خدا چنان كه بايد شرم كنيد عرض شد : اى پيامبر خدا !چـه كـسـى از خـدا چـنـان كه بايد شرم دارد ؟
فرمود : كسى كه از خدا براستى حيا داشته باشد بايداجل خود را در برابر ديدگانش قرار دهد , به دنيا و فريبندگيهاى آن پشت كند , مواظب سر وانديشه خود و شكم و خوراك خود باشد و گور و پوسيده شدن بدن را از ياد نبرد.
ـ امام كاظم (ع ) : رحمت خدا بر كسى كه از خدا چنان كه بايد شرم كند , پس , سر و انديشه خود و شـكـم و خوراك خويش را پاس دارد ومردن و پوسيدن را به ياد داشته باشد و بداند كه بهشت در ميانه سختيهاست و دوزخ در ميانه خواهشها و هوسه.

اوج شرم .

ـ امام على (ع ) : بهترين حيا شرمت از خويش است .

ـ اوج حيا اين است كه آدمى از خودش شرم كند.
ـ شرم داشتن مرد از خود ميوه ايمان است .

ـ شرم داشتن از خود كمال جوانمردى است .

ـ بهترين پارسايى اين است كه كارى را كه در آشكار از انجامش شرم مى كنى در تنهايى خود نكنى .

شرم (متفرقه ).

ـ پيامبر خدا (ص ) : كسى كه تن پوش حيارا دور افكند, غيبت او اشكال ندارد.
ـ حيا ده جز دارد , نه جز آن در زنان است و يك جز در مردان .

ـ امام صادق (ع ) : دست نياز به سوى مردم دراز كردن , عزت را سلب مى كند و حيا را مى برد.
ـ امام على (ع ) : از سه كار شرم نبايد كرد , خدمت كردن به ميهمان , از جا بر خاستن در برابرپدر و آموزگار خويش و طلبيدن حق گر چه اندك باشد.
5 ـ الخاتمة :((فرجام )) 1365.
5 ـ المخدر:((مواد مخدر)) 1373.
5 ـ الخدمة :((خدمت كردن )) 1377.
5 ـ الخوارج :((خوارج )) 1381.
5 ـ الخسران :((زيانكارى )) 1397.
5 ـ الخشوع :((خشوع )) 1405.
5 ـ الخصومة :((مشاجره )) 1411.
5 ـ الخطبة :((خطبه )) 1415.
5 ـ الخط:((خط و خوشنويسى )) 1419.
5 ـ الاخلاص :((اخلاص )) 1423.
5 ـ الاختلاف :((اختلاف )) 1441.
5 ـ الخلافة :((جانشينى )) 1453.
5 ـ الخلقة :((آفرينش )) 1457.
5 ـ الخالق :((آفريدگار)) 1473.
5 ـ اخلاق 797.
5 ـ شراب 811.
5 ـ خمس 817.
5 ـ گمنامى 819.
5 ـ ترس 823.
5 ـ خيانت 833.
5 ـ خوبى 837.
5 ـ طلب خير از خدا 851.
5 ـ خياطى 855.
فرجام .

فرجام .

ـ پـيـامبر خدا (ص ) : مؤمن پيوسته از بدفرجامى هراسان است و تا زمان جان كندن و ظاهر شدن ملك الموت بر او يقين ندارد كه به رضوان و خشنودى الهى خواهد رسيد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : اگـر فـرجـامـت بـا نـيـكـبـخـتى قرين شود به سوى نعمتها خواهى رفت و شـهـريـارى مـطـاع خـواهـى شـد و در امان و بدور از هراس خواهى بود , فرزندانى با جامهايى از چـشـمه خوشگوار كه سفيد است و نوشندگان را لذت بخشد , چونان رشته مرواريد بر گرد شما بچرخند.
ـ هر آفريده اى به سوى سرنوشتى نامعلوم (براى او) پيش مى رود.

ملاك كار عاقبت آن است .

ـ مسيح (ع ): مردم مى گويند : ساختمان به شالوده آن است اما من به شما چنين نمى گويم عرض كـردند : پس شما چه مى گويى اى روح اللّه ؟
فرمود : حقيقتى را به شما بگويم : آخرين سنگى كه كارگرمى گذارد همان شالوده ساختمان است .

ابو فروه , راوى حديث , مى گويد : مراد آن حضرت عاقبت كار است .

ـ پيامبر خدا (ص ) : بهترين كارها خوش فرجام ترين آنهاست .

ـ ملاك كار فرجام آن است .

ـ كارها به تمام شدن آنهاست و اعمال به عاقبت آنها.
ـ امـام عـلـى (ع ) : كـار نـاخـوشـايندى كه فرجام آن پسنديده باشد بهتر است از كار خوشايندى كه فرجامش نكوهيده باشد.
ـ خـوشبختى حقيقى آن است كه كار انسان به خوشبختى ختم شود و بدبختى واقعى آن است كه فرجام كارش با بدبختى قرين شود.
ـ پيامبر خدا (ص ) : (گاه ) آدمى زمانى دراز كار اهل بهشت را انجام مى دهد اما سرانجامش به كار اهـل دوزخ خـتم مى شود و (گاه ) انسان روزگارى دراز مرتكب كارهاى دوزخيان مى شود اما در عاقبت به كارهاى بهشتيان روى مى آورد.
ـ هـمـانـا بنده (گاه ) كارى مى كند كه به نظر مردم كار اهل بهشت است حالى كه او از دوزخيان اسـت و (گـاه ) كـارهايى مى كند كه در نگاه مردم كار دوزخيان است در حالى كه او بهشتى است همانا اعمال به عاقبت آنهاست .

ـ تـا عـاقـبـت كـار كسى بر شما معلوم نشده از (اعمال خوب ) او به شگفت نياييد چه آن كه آدمى (گاه ) زمانى دراز از عمر خود يا برهه اى از روزگارش را كارهاى شايسته مى كند كه اگر با همان وضع بميرد به بهشت مى رود اما ناگهان تغيير مى كند و كارهاى ناشايست انجام مى دهد.
ـ عـمرو بن جرموز شمشير زبير را نزد على بن ابى طالب آورد حضرت آن را گرفت و بدان نگاهى كرد و فرمود : به خدا قسم چه بسيار رنج و اندوهها كه صاحب اين شمشير از چهره پيامبرخدا(ص ) زدود.
ـ امـام عـلـى (ع ) : دنـيـا سـراسـر نـادانى است مگر آن جا كه علم باشد و علم همه اش حجت (بر ضـدعـالـم ) اسـت مـگـر آنـچـه مـورد عمل قرار گيرد و عمل يكسره رياست مگر آن كه از روى اخلاص باشد و اخلاص در معرض خطر است تا بنده بنگرد كه عاقبتش چون است .

ـ امام صادق (ع ) : گاه انسان خوشبخت راه شوربختان را مى پيمايد, چندان كه مردم مى گويند : چقدر او شبيه نگونبختان است و بلكه يكى از آنان است اما سرانجام خوشبختى به سراغش مى آيد و گـاه انـسـان (سرانجام ) بدبخت (در آغاز) راه نيكبختان را مى پويد تا آن جا كه مردم مى گويند : چـقـدر او شـبـيه سعادتمندان است و بلكه از خود آنان است اما سرانجام بدبختى او را در مى رسد كسى كه علم خدا برخوشبختى او تعلق گرفته است اگر از عمر دنيا به اندازه فاصله ميان دو شير دوشيدن شتر باقى مانده باشد , سرانجام خوشبخت مى شود.

موجبات نيك فرجامى .

قرآن .

((كـسـان خود را به نماز فرمان ده و خود در آن كارپافشارى كن از تو روزى نمى خواهيم ما به تو روزى مى دهيم و عاقبت از آن پرهيزگارى است )).