ميزان الحكمه جلد ۱۴

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۳ -


گواه اين مطلب اين آيه شريفه است : ((و آنان را برگزيديم و به راهى راست راهنمايى كرديم اين هـدايت خداست كه هركس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى كند و اگر آنان شرك ورزيده بـودنـد, قـطـعـا آن چـه انـجـام مـى دادنـد از دسـتشان مى رفت اين آيه مى رساند كه آنان (انبيا) مـى تـوانـسـته اند به خدا شرك ورزند گو اين كه گزينش و هدايت الهى مانع آنان از اين امر بوده اسـت گـواه ديـگر بر آن چه گفتيم آيه ((اى پيامبر, آنچه را ازپروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر چنين نكنى رسالت او را نرسانده اى )) و آيات ديگرى از اين قبيل است .

پـس , انـسـان مـعـصـوم به اختيار و اراده خود از گناه و معصيت باز مى ايستد و نسبت دادن باز ايـسـتـادن آن هـا ازگـناه به عصمت و نگهدارى خداوند مانند نسبت دادن باز ايستادن افراد غير معصوم به توفيق خداوند است .

ايـن مطلب همچنين با اشارات قرآنى و تصريحات اخبار به اين نكته كه عصمت پيامبران و امامان به تسديدروح القدس است , منافات ندارد, زيرا نسبت دادن به روح القدس عينا مانند نسبت دادن تـسـديـد مـؤمـن بـه روح ايمان است و نسبت دادن گمراهى و ضلالت به شيطان و وسوسه هاى شيطانى است هيچ يك از اين نسبت هاباعث نمى شود, كه فعل از حالت يك فعل سر زده از فاعل با اراده و اختيار خارج گردد دقت شود.
بـلـه , عده اى هستند كه مى گويند خداوند سبحان انسان را از معصيت منصرف مى كند, اما نه از راه سـلب اراده و اختيار او, بلكه از طريق ستيزه كردن با اسباب و عوامل و چيره آمدن بر آن ها اين كـار را مـى كـندمثلا با آفريدن اراده اى يا فرستادن فرشته اى به مقابله با اراده شخص مى پردازد و مانع تاثير اراده او مى شود يامسير آن را تغيير مى دهد و آن را به سمت هدفى مخالف با آن چه قصد كرده است بر مى گرداند, همچنان كه يك انسان قوى مانع از آن مى شود كه شخص ضعيف كارى را كه بر حسب طبع خود مى خواهد, انجام دهد.
گرچه برخى از اين گروه از جبريه بوده اند, اما آن اصلى كه ميان همه پيروان اين نظريه مشترك اسـت و ايـن نـظـريـه و هـمـانـند آن مبتنى بر آن مى باشد, اين است كه به عقيده اين گروه نياز موجودات به آفريدگار تنها درپيدايش است و بعد از آن كه موجود شدند براى بقاى خود احتياجى به او ندارند, زيرا خداوند سبحان نيز سببى است در عرض و كنار ديگر اسباب با اين تفاوت كه چون از هـر چـيزى تواناتر و نيرومندتر است , مى تواند درحال بقاى موجودات نيز هر تصرفى كه بخواهد بكند, جلوگيرى كند يا آزاد بگذارد, زنده سازد يا بميراند,عافيت بخشد يا بيمار گرداند, به روزى وسـعـت بخشد, يا تنگدست سازد و امثال اين كارها مثلا اگر بخواهدبنده اى را از شر و بدى بدور دارد, فـرشته اى را مى فرستد كه با او در مقتضاى طبعش مى ستيزد و مسير اراده او رااز جهت شر بـه جـهـت خـيـر تـغيير مى دهد يا اگر بخواهد بنده اى را به خاطر آن كه سزاوار گمراهى است گـمـراه سازد, ابليس را بر او مسلط مى گرداند و ابليس او را از خوبى به بدى متوجه مى كند, هر چند اين تصرفات به اندازه اى نيست كه موجب اجبار و اضطرار شود.
امـا مـشـاهدات وجدانى ما اين نظر را رد مى كند چه ما در اعمال خير و شرى كه انجام مى دهيم , بالعيان مشاهده مى كنيم كه هيچ سببى كه مغاير با ما باشد و با ما به ستير و كشمكش برخيزد و بر ما چيره شود وجود ندارد و تنهاچيزى كه وجود دارد, نفس ماست كه از روى آگاهى و اراده اى كه بـر شـعور و آگاهى مرتبط است و اين هر دوعنصر (آگاهى و اراده ) به نفس ارتباط دارند, اعمال خـود را انجام مى دهد و اسباب و عواملى , چون فرشته وشيطان , را كه دليل نقلى و عقلى براى ما ثابت مى كنند كه در بيرون از دايره نفس ما مى باشند, اسباب طولى هستند نه عرضى .

و انـگهى , معارف توحيدى قرآن و معارفى كه بازگشت آن ها به توحيد است , اين نظر را از بيخ رد مى كند, كه در لابه لاى مباحث گذشته مطالب فراوانى در اين باره آورده شده است .

عصاره تقوا.

قرآن :.
((در حقيقت , خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد, به شما اندرز مى دهد باشد كه پند گيريد)).
ـ پيامبر خدا(ص ): عصاره تقوا در آيه ((ان اللّه يامر بالعدل و الاحسان )) است .

ـ در مجمع البيان آمده است كه عبداللّه بن مسعود گفت : اين آيه جامعترين آيه كتاب خدا درباره خـوبـى و بـدى اسـت در روايـت آمده است كه عثمان بن مظعون گفت : از بس رسول خدا(ص ) پـذيـرش اسـلام رابـه مـن پيشنهاد مى كرد, من از خجالت اسلام آوردم اما اسلام هنوز در دلم جا نـگرفته بود روزى در حالى كه رسول خدا غرق تامل بود در خدمت ايشان بودم كه ناگاه چشم به طـرف آسمان دوخت به طورى كه گويى مى خواهد چيزى را بفهمد وقتى به خود آمد, درباره آن حـالـت از ايشان سؤال كردم فرمود:آرى , وقتى داشتم با تو صحبت مى كردم , ناگاه جبرئيل را در هوا ديدم و اين آيه را برايم آورد:((ان اللّه يامر بالعدل و الاحسان )) حضرت آيه را تا آخر برايم خواند ايـن جـا بـود كه اسلام در دلم استوار شد, و نزد عموى او, ابوطالب , رفتم و موضوع را به او گفتم ابـوطالب گفت : اى خاندان قريش , از محمد(ص ) پيروى كنيد تا رستگار شويد چون او شما را جز به خصلتهاى والاى انسانى فرمان نمى دهد.
از عـكـرمـه نقل شده است كه : پيامبر(ص ) اين آيه را براى وليد بن مغيره خواند وليد گفت :برادر زاده , تـكـرار كـن رسـول خدا آيه را دوباره خواند وليد گفت : اين سخن حلاوتى دارد و اززيبايى خاصى برخوردار است بالايش پر از ميوه است و پايينش خرم و پر نعمت و اين سخن بشر نيست .

با تقواترين مردم .

ـ پيامبر خدا(ص ): با تقواترين مردم ,كسى است كه حقيقت را به سود و زيان خود بگويد.
ـ به واجبات خدا عمل كن , تا باتقواترين مردم باشى .

ـ هركه دوست دارد باتقواترين مردم باشد, بايد به خدا توكل كند.

پيشواى پرهيزگاران .

قرآن :.
((و كـسـانـى كـه مـى گـويند: پروردگارا, به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشنى چشمان (ما) باشد و ما را پيشواى پرهيزگاران گردان )).
ـ امـام على (ع ) ـ در وصف پيامبر(ص ) ـ : پيشواى كسى است كه تقوا پيشه كند و ديده كسى است كه ره جويد.
ـ پيامبر خدا(ص ) ـ به على (ع ) ـ : خوش آمدى اى سرور مسلمانان و پيشواى پرهيزگاران .

ـ آن گـاه كـه بـه آسـمان برده شدم خداوند سه خصلت را درباره على به من وحى كرد: او سرور مسلمانان و پيشواى پرهيزگاران وجلودار رو و دست و پا سفيدان است .

فرجام نيك از آن پرهيزگاران است .

قرآن :.
((و كـسـان خـود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شكيبا باش ما از تو جوياى روزى نيستيم , ما به توروزى مى دهيم و فرجام (نيك ) براى پرهيزگارى است )).
((آن سـراى آخـرت را بـراى كـسانى قرار مى دهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند و فرجام (نيك ) از آن پرهيزگاران است )).
((ايـن ازخـبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم پيش از اين نه تو آن را مى دانستى و نه قوم تو پس شكيباباش كه فرجام (نيك ) از آن تقوا پيشگان است )).
ـ امـام عـلـى (ع ): اگـر خداوند عافيتى به شما بخشيد آن را بپذيريد, و اگر دچار بلا و گرفتارى شديد شكيبايى ورزيد, زيرا عاقبت (نيك ) از آن تقوا پيشگان است .

ـ در انـدرز بـه تـقـوا ـ : ((آن كـسـانـى كـه از پـروردگارشان پروا كردند گروه گروه به سوى بهشت رانده مى شوند)), در حالى كه از عذاب آسوده و از سرزنش رها گشته و از آتش دور شده اند و درسـراى (بـهـشـت ) آرام گـرفـتـه اند و به جايگاه و قرارگاه خود خشنودند آنان كه اعمال و كـردارشان در دنيا پاك است و چشمانشان گريان و شب دنيايشان به خاطر خشوع و استغفار روز اسـت وروزشان به سبب تنهايى و بريدن (از مردم ) شب خداوند بهشت را بازگشتگاه آنان و ثواب راپـاداش ايشان قرار داد و آنان به بهشت سزاوارترند و اهل آن هستند و در ملكى جاويدان ونعمتى پايدار به سر مى برند.
علامه طباطبائى ـ رضوان اللّه عليه ـ در فصل پانزدهم از گفتارى كه پيرامون روابط اجتماعى در اسلام دارد,چنين مى نويسد:.
دين حق سرانجام جهان را فرا مى گيرد:.
عـاقبت از آن تقوا و پرهيزگارى است , زيرا نوع انسانى به موجب فطرتى كه در او به وديعه سپرده شـده اسـت , در پـى تـحـصـيل سعادت حقيقى خويشتن است وسعادت واقعى او در اين است كه زندگى جسم و جان او هر دو تامين شود و از دنيا و آخرتش , هر دو, بهره مندگردد و دانستيم كه اين همان اسلام و آيين توحيد است .

و امـا انحرافاتى كه در حركت انسان به سوى هدفش و صعود او به اوج كمالش پيش مى آيد اين در حـقـيـقـت ناشى از خطا و اشتباه در تطبيق است , نه اين كه حكم فطرت باطل باشد و هدفى كه دستگاه آفرينش دنبال مى كنددير يا زود به ناچار تحقق پيدا خواهد كرد خداوند متعال مى فرمايد: ((پـس روى خود را با گرايش تمام به حق , به سوى اين دين كن , با همان سرشتى كه خدا مردم را بـر آن سـرشـته است آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار, ولى بيشتر مردم نمى دانند)) مقصود خداوند از ذيل آيه اين است كه مردم اين مطلب رابه تفصيل نمى كنند, گرچه فطرت آنان اجمالا از آن آگاه است اين آيات ادامه پيدا مى كند, تا آن جا كه مى فرمايد: ((بگذار تا به آن چـه بـدان هـا عطا كرده ايم كفران ورزند, پس برخوردار شويد, زودا كه خواهيد دانست به سبب آن چـه دسـت هـاى مـردم فراهم كرده , فساد در خشكى و دريا نمودار شده است تا سزاى بعضى از آن چـه راكـه كـرده اند به آنان بچشاند, باشد كه باز گردند)) در جاى ديگر مى فرمايد: ((به زودى خـداونـد مـردمـى را بـياورد كه آنان را دوست دارد و آنان او را دوست مى دارند, در برابر مؤمنان فـروتـنـنـد و در بـرابـر كـافران سركش ,در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ سرزنشگرى نـمى هراسند)), نيز مى فرمايد: ((و در حقيقت , در زبورپس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد)) و مى فرمايد: ((و فرجام (نيك ) از آن پرهيزگارى است )) اين آيات و نـظـاير آن به ما خبر مى دهند كه اسلام به زودى بر تمام جهان پيروز خواهد شد وبر سراسر عالم حكمروا خواهد گشت .

نـبـايد به اين گفته بعضى گوش داد كه مى گويند: گرچه اسلام خودى نشان داد و دوران آن حلقه اى از زنجيره تاريخ بود و تاثير كلى خود را در حلقه هاى بعد گذاشت و تمدن كنونى دانسته يـا ندانسته متكى بر همان تمدنى شد كه اسلام آورد, اما ظهور كامل و تام آن يعنى حاكميت يافتن ديـن بـا تـمام مواد و صور و اهداف آن چيزى است كه طبيعت نوع انسان آن را نمى پذيرد و هرگز نخواهد پذيرفت و در اين باره تجربه اى هم به وقوع نپيوسته است تا اين ادعا را ثابت كند كه دين با تمام ابعادش مى تواند در خارج تحقق پيدا كند و بر نوع انسان حاكميت يابد.
اين حرف باطل و بى اساس است , زيرا اسلام به معنايى كه ما از آن بحث و جستجو مى كنيم , عبارت از همان هدف نهايى است كه اصولا نوع انسان به سمت آن در حركت است و كمالى است كه آدمى به موجب غرايزخود, دانسته يا ندانسته به سويش رهسپار مى باشد و تجربه هاى قطعى كه در انواع مختلف موجودات به عمل آمده , اين نتيجه را به دست مى دهد كه اصولا نظام آفرينش هر نوعى از انـواع مـوجـودات را بـه سوى هدف وكمالى كه متناسب با اوست سوق مى دهد و انسان هم از اين قانون فراگير و عمومى بر كنار نيست .

علاوه بر اين , بسيارى از قوانين و آيين هايى كه در اجتماعات بشر به ظهور پيوسته و امروزه دردنيا در مـيـان جـوامـع بـشرى رواج دارد, در پيدايش و بقا و حاكميت يافتن خود متكى بر يك تجربه قـطـعـى قـبلى نبوده است براى مثال , همين شريعت نوح و ابراهيم و موسى و عيسى , بدون هيچ تجربه قبلى ظهور كردند و در ميان مردم رايج شدند همين طور آيين هايى كه برهما و بودا و مانى و ديـگران آوردند و نيز مسلك هاى مادى امروزى ,مانند دموكراسى و كمونيسم و غيره همه اين ها بـدون ايـن كـه يـك سـابـقه تجربى داشته باشند در ميان جوامع مختلف بشرى ظهور كرده و به گونه هاى مختلف و متفاوت جريان پيدا كرده اند.
تـنـهـا چيزى كه براى پيدايش و ريشه دار شدن يك سنت اجتماعى لازم است , همان عزم و اراده قـاطع وهمت بلند مردان قوى و نيرومندى است كه در راه رسيدن به آرمان هاى خود هيچ رنج و خـسـتـگـى بـه خود راه نمى دهند و هرگز زير بار اين باور نمى روند كه روزگار گاهى انسان را كـامـيـاب نـمـى كند و سعى و كوشش به جايى نمى رسد و در اين ميان هم تفاوتى ميان اهداف و آرمان هاى رحمانى و اغراض و مقاصد شيطانى وجود ندارد.
تقيه .

تقيه .

قرآن :.
((نـبايد مؤمنان , كافران را به جاى مؤمنان , به دوستى برگزينند پس هر كه چنين كند او را با خدا رابطه اى نيست , مگر اين كه از آنها بيمناك باشيد و خدا شما را از خودش مى ترساند و بازگشت به سوى اوست )).
((كسى كه , بعد از ايمان آوردنش , به خدا كفر ورزد (عذابى سخت خواهد داشت ) مگر آن كس كه مـجـبـور شده و (لى )قلبش به ايمان اطمينان دارد ليكن هر كه سينه اش به كفر گشاده گردد, خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابى بزرگ خواهد بود)).
((و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مى دانست , گفت )).
ـ امـام صـادق (ع ): تـقـيـه سپر مؤمن است و هر كه تقيه ندارد ايمان ندارد راوى مى گويد: عرض كردم : فدايت شوم , درباره آيه ((مگركسى كه مجبور شود و دلش به ايمان اطمينان داشته باشد)) چه مى گوييد؟
فرمود: مگر تقيه جزاين است !.
ـ تقيه , سپر خدا ميان او وآفريدگانش مى باشد.
ـ تقواى خدا داشته باشيد و دين خودرا با پارسايى حفظ كنيد و آن را با تقيه تقويت نماييد.
ـ نگران دين خود باشيد وآن را باتقيه پوشيده نگهداريد, زيرا كسى كه تقيه ندارد ايمان نداردشما در مـيـان مردم مانند زنبوران عسل در ميان پرندگان هستيد اگر پرندگان بدانند كه درون زنبور عسل چيست , همه آن ها را مى خورند و چيزى باقى نمى گذارند.
ـ به خدا سوگند كه خداوند به چيزى كه نزد او محبوبتر از ((خب )) باشد عبادت نشده است عرض كردم : خب چيست ؟
فرمود: تقيه .

ـ امـام بـاقـر(ع ): هرگاه حكومت خودكامه و زورگو بود با آنان در ظاهر آميزش كنيد و در باطن مخالفشان باشيد.
ـ امـام صادق (ع ) ـ درباره آيه ((و بانيكى , بدى را دفع مى كنند)) ـ : نيكى همان تقيه است و بدى فاش كردن .

ـ ((تا ميان شما و آنان سدى بسازم )) :يعنى تقيه ((نه توانستند از آن بالا روند و نه توانستند در آن سوراخى ايجاد كنند)) فرمود:مقصود تقيه است .

ـ در پـاسـخ بـه سـؤال از آيـه ((تـا مـيان شما و آنان سدى بسازم )) ـ : مقصود تقيه است ((پس نه تـوانـسـتـنـد از آن بـالا روند و نه توانستنددر آن سوراخى ايجاد كنند)), فرمود: نتوانستند در آن سـوراخـى ايجادكنند هرگاه به تقيه عمل شود هيچ كارى باآن نمى توانند بكنند و تقيه دژ استوار است و سدى ميان تو و دشمنان خداست كه نمى توانند در آن شكافى ايجاد كنند.
راوى مـى گـويـد: از آن حـضـرت دربـاره آيه ((و هرگاه وعده پروردگارم برسد آن را زير و زبر كـنـد))پـرسيدم , فرمود: منظور بر طرف شدن تقيه است , به هنگام آشكار شدن , در اين هنگام از دشمنان خداانتقام مى گيرد.
ـ امام على (ع ): كسى كه ما را در دلش دوست بدارد و به زبانش دشمن , او در بهشت است .

ـ امـام صـادق (ع ): مـؤمـن هـمـيشه مجاهداست , چون در دولت باطل ازطريق تقيه بادشمنان خدا مى جنگد و در دولت حق به وسيله شمشير.
ـ در سفارش خود به ابوجعفر محمد بن نعمان احول ـ : اى پسرنعمان , هرگاه دولت ظلم روى كار بـود, راه بـرو و بـا كسى كه از او تقيه مى كنى باسلام و تحيت برخورد كن , زيرا كسى كه متعرض (ايـن ) دولـت شـود قـاتـل و هلاك كننده خودباشدخداوند مى فرمايد: ((و خود را با دستهايتان به هلاكت نيندازيد)).

مواردى كه تقيه در آن ها جايز است .

ـ امام باقر(ع ): تقيه در هر موردى است كه ضرورت ايجاب كند.
ـ تـقيه در هر چيزى است كه آدمى به آن ناچار شود, زيرا خداوند در اين حالت آن را براى او حلال كرده است .

ـ تقيه در هر موردى است كه ضرورت پيش آيد و تقيه كننده خود بهتر مى داند كه در چه وقت بايد تقيه كند.
ـ امام على (ع ): به خدا سوگند اگر آن حقيقتى را كه خداوند بر پيامبرش نازل فرمود در ميان اين لشكرم فرياد مى زدم , و آن را, بر اساس آن چه از پيامبر خدا(ص ) شنيده ام , هويدا مى ساختم و به آن دعـوت مى كردم و شرح و تفسيرش مى نمودم , در اين سپاه جز كمترين و ضعيف ترين و پست ترين آن كـسى باقى نمى ماند و همه از آن مى رميدند و از گرد من پراكنده مى شدند اگر نبود سفارش رسـول خـدا(ص ) بـه مـن و آن چـه از او شـنـيدم ودرباره آن به من فرمان داد, هر آينه اين كار را مـى كـردم لـيكن رسول خدا(ص ) فرمود: هر چيزى كه بنده بدان ناچار شود خداوند آن را براى او مباح ساخته است .

نهى از پا فراتر نهادن از موارد تقيه .

ـ امام صادق (ع ): تقيه جايگاه هايى دارد هر كه آن ها را از جايگاهشان دور كند براى او استوار نمانند و تـوضـيح مورد تقيه مثل اين است كه مردم بدى , ظاهر حكم و كردارشان بر خلاف حكم و كردار حـق باشد در چنين وضعى هر عملى كه مؤمن درميان اين مردم از روى تقيه انجام دهد به شرط آن كه به تباهى دين نينجامد جايز است .

ـ عـده اى از شـيعيان به قصد ديدارحضرت رضا(ع ) آمدند, اما امام از آنان دورى كرد و ايشان را به حضور نپذيرفت وقتى علت اين رفتارحضرت را از ايشان پرسيدند, فرمود: چون شما مدعى هستيد كـه شـيعه اميرالمؤمنين (ع ) هستيد, درصورتى كه بسيارى از اعمال شماخلاف اين ادعاست و در بـسـيـارى از فـرايض كوتاهى مى ورزيد و نسبت به رعايت حقوق بزرگ برادران دينى خود سستى نـشـان مـى دهـيد و در جايى كه تقيه لازم نيست تقيه مى كنيد و در جايى كه بايد تقيه شود,تقيه نمى كنيد.
ـ مـيـثم نهروانى : امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع ) مرا صدا زد و فرمود: چگونه خواهى بود آن گاه كه آن بى اصل و نسب بنى اميه , عبيداللّه بن زياد, تو را به بيزارى جستن از من وا دارد؟
عرض كردم : اى اميرمؤمنان , به خدا سوگند كه هرگز ازشما بيزارى نمى جويم فرمود: در اين صورت به خـدا قـسم كه تو را مى كشند و به دار مى آويزند عرض كردم : صبر مى كنم و اين در راه خدا چيزى نيست فرمود: اى ميثم , در اين صورت با من در يك درجه خواهى بود.
ـ روايت شده است كه مسيلمه كذاب دومرد مسلمان را دستگير كرد به يكى از آن ها گفت : درباره مـحـمد چه مى گويى ؟
گفت : او رسول خداست گفت : نظرت درباره من چيست ؟
گفت : تو نيز فـرسـتاده خدايى مسيلمه او را آزاد كرد به ديگرى گفت :درباره محمد چه مى گويى ؟
گفت : او رسـول خـداسـت گفت : نظرت درباره من چيست ؟
گفت : گوشم سنگين است مسيلمه سه بار سـؤال خـود را پرسيد و آن مرد مسلمان هر بار همان جواب را داد مسيلمه اورا به قتل رسانيد اين خبر به رسول خدا(ص ) رسيد, فرمود: آن اولى به رخصت (و اجازه ) خداوند عمل كرد و دومى حق را آشكار ساخت , گوارايش باد.
ـ امام على (ع ): به زودى از شما خواسته خواهد شد كه مرا ناسزا گوييد, اشكالى ندارد ناسزا بگوييد واز شما خواسته خواهد شد كه از من بيزارى جوييد, گردنتان را بكشيد (تا بزنند اما از من بيزارى نجوييد)زيرا كه من بر فطرت (توحيد و مسلمان ) هستم .

ـ ابـو جـعـفـر(ع ) ـ در نـامه خود به سعدالخير ـ : اگر بيم آن نمى رفت كه درباره من دستخوش گـمـان هـا (ى واهـى شـوى ) هـر آيـنـه حقايقى رابرايت آشكار مى ساختم كه پوشيده مى دارم و چـيـزهـايـى از حقيقت را برايت فاش مى ساختم كه كتمان مى دارم ليكن من از تو تقيه مى كنم و خـواهـان بقاى تو هستم و خردمند و بردبار نيست كسى كه در جايى كه بايد بترسد و تقيه كند, از كسى تقيه نكند و بردبارى جامه دانش است پس هرگز خود را از آن برهنه مكن .

مواردى كه تقيه جايز نيست .

ـ امـام صـادق (ع ): تـقـيـه در حقيقت براى جلوگيرى از ريختن خون ها قرار داده شده است پس هـرگـاه تـقـيه منجر به ريخته شدن خون شود, ديگرتقيه نباشد به خدا سوگند كه اگر شما را دعـوت كنند كه ما را يارى دهيد قطعا خواهيد گفت ما اين كار رانمى كنيم بلكه تقيه مى كنيم و تقيه را از پدر و مادرتان دوست تر خواهيد داشت و زمانى كه قائم قيام كند,نيازى ندارد كه در اين باره از شما سؤال كند و درباره بسيارى از شما منافقان حد خدا را جارى خواهدساخت .

ـ امـام بـاقر يا امام صادق (ع ) ـ در پاسخ ‌به سؤال زراره از تقيه كردن نسبت به مسح كردن بر روى پاى افزار ـ : سه چيز است كه من در آن ها تقيه نمى كنم : شراب خوردن , مسح كردن روى پاى افزار و متعه حج .

توكل .

توكل .

قرآن :.
((پس به (بركت ) رحمت الهى , با آنان نرمخو (وپرمهر) شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پـيرامون تو پراكنده مى شدند پس , از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار (ها) با آنان مـشـورت كـن و چـون تـصـمـيـم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خدا توكل كنندگان را دوست مى دارد)).
((و بر آن زنده كه نمى ميرد توكل كن و به ستايش او تسبيح گوى و همين بس كه او به گناهان بندگانش آگاه است )).
((و بر (خداى ) عزيز مهربان توكل كن )).
ـ امـام رضـا(ع ): ايـمـان چهار ركن است : توكل كردن بر خداى عزوجل , راضى بودن به قضاى او, تسليم در برابر فرمان او و واگذارى كارها به خدا.
ـ امـام عـلى (ع ): ايمان چهار ركن دارد: توكل بر خدا, واگذارى كار به خدا, راضى بودن به قضاى خدا و تسليم بودن در برابر فرمان خداى عزوجل .

ـ توكل , بهترين تكيه گاه است .

ـ توكل , سرمايه است .

ـ توكل , دژ حكمت است .

ـ توكل بر خداوند, مايه نجات از هربدى و محفوظ ماندن از هر دشمنى است .

ـ درستى عبادت (به ) توكل است .

ـ حقيقت يقين , در توكل است .

تفسير توكل .

قرآن :.
((اگـر خدا شما را يارى كند هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد و اگر دست از يارى شما بردارد, چه كسى بعد از او شما را يارى خواهد كرد؟
و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند)).
((و اگـر خدا به تو زيانى برساند, كسى جز او بر طرف كننده آن نيست و اگر خيرى به تو رساند, پس او بر هر چيزى تواناست )).
((و بـه جـاى خـدا, چيزى را كه سود و زيانى به تو نمى رساند, مخوان , كه اگر چنين كنى در آن صـورت قـطـعـا از جمله ستمكارانى و اگر خدا به تو زيانى برساند, آن را برطرف كننده اى جز او نـيـسـت و اگـر بـراى تـو خـيـرى بـخواهد, بخشش او رارد كننده اى نيست آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى رساند و او آمرزنده مهربان است )).
((بـگـو: جز آن چه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى رسد او سرپرست ماست و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند)).
ـ جبرئيل (ع ) در پاسخ به سؤال پيامبر(ص ) از او درباره توكل بر خداى متعال ـ : دانستن اين مطلب كه مخلوق نه زيانى مى زند ونه سودى مى رساند, نه مى دهد و نه جلوگيرى مى كند و چشم اميد بركندن از خلق هرگاه بنده چنين باشد, ديگر براى احدى جز خداوند كار نمى كندو اميد و بيمش از كسى جز خداوند نيست و چشم طمع به هيچ كس جز خدا ندارد اين است توكل .

ـ امام على (ع ): توكل , برى شدن ازنيرو و توانايى (خود) است و چشم به راه مقدرات بودن .

ـ از توكلت تو را همين بس كه براى خود روزى رسانى جز خداوند سبحان نبينى .

ـ امام صادق (ع ) ـ در پاسخ به سؤال ازحد و نهايت توكل ـ : اين كه از چيزى جز خدا نترسى .

ـ ابـوبـصـير از امام صادق (ع ): هيچ چيز نيست , مگر اين كه حد و نهايتى دارد عرض كردم :فدايت شـوم , حد و نهايت توكل چيست ؟
فرمود: يقين عرض كردم : حد و نهايت يقين چيست ؟
فرمود: اين كه از چيزى جز خدا نترسى .

ـ امام صادق (ع ): از (نشانه ) توكل اين است كه از كسى جز خدا نترسى .

ـ امام رضا(ع ) ـ در پاسخ به سؤال ازحد و نهايت توكل ـ : اين كه از احدى جز خدا بيم نداشته باشى .

ـ نيز در پاسخ به همين پرسش ـ : اين كه از احدى جز خدا نترسى .

ـ مـصـباح الشريعه : كمترين مرتبه توكل اين است كه سعى نكنى بر آن چه برايت مقدر شده پيشى بگيرى و به سوى آن چه (ازروزى ) كه قسمت توست نشتابى و براى آن چه كه به تو نمى رسد حرص نزنى , تا در نتيجه , بايكى از اين كارها, ندانسته , رشته ايمان خود را از هم بگسلى .

گفتارى درباره توكل :.
حـقيقت امر آن است كه تحقق بخشيدن اراده و دست يافتن به مقصود در اين زندگى مادى , نياز به اسباب و عواملى مادى و معنوى دارد انسان هرگاه بخواهددست به كارى زند و هدفى را تحقق بخشد و تمام اسباب و عوامل طبيعى لازم براى اين امر را فراهم آورد وديگر مانعى براى رسيدن او بـه مـطـلـوبش وجود نداشته باشد مگر اختلال عوامل روحى و معنوى , مانند سستى اراده , ترس , انـدوه , بـى صـبـرى , آزمـنـدى , سبكسرى , بدگمانى و امثال اين ها كه امور مهم و فراگيرى هم هستند ودر اين صورت بر خداوند توكل كند و با اين كار خود را با يك سبب شكست ناپذير كه فراتر و بـالا دسـت هـرسـببى است پيوند دهد, اراده اش چنان نيرومند مى شود كه مغلوب هيچ عامل و سبب ديگرى نمى گردد و درنتيجه به هدف خود دست مى يابد و كامياب مى شود.
در تـوكـل بـه خـدا, چـنـان كه از ظاهر آيه ((و هركه به خدا توكل كند او براى وى بس است خدا فـرمـانـش را بـه انـجام رساننده است )) بر مى آيد, تاثيرات خارق العاده ديگرى نيز وجود دارد كه پاره اى از مباحث مربوط به آن در گفتارى كه پيرامون اعجاز داشتيم , گذشت .

توكل كنندگان .

قرآن :.
((همان كسانى كه مردم به ايشان گفتند: مردمان براى (جنگ با) شماگرد آمده اند, پس , از آنان بترسيد و (لى اين سخن ) بر ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است ونيكو حمايتگرى است .

((پـس بـا نعمت و بخششى از جانب خدا (از ميدان نبرد) بازگشتند, در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود وهمچنان خشنودى خدا را پيروى كردند و خداوند داراى بخششى عظيم است )) .

((و خبر نوح را بر آنان بخوان , آن گاه كه به قوم خود گفت : اى قوم من , اگر ماندن من (در ميان شـما) و اندرز دادن من به آيات خدا بر شما گران آمده است (بدانيد كه من ) بر خدا توكل كرده ام پـس , در كارتان با شريكان خود همداستان شويد, تاكارتان بر شما ملتبس ننمايد سپس درباره من تصميم بگيريد و مهلتم ندهيد)).
((در حـقيقت , من بر خدا, پروردگار خودم و پروردگار شما توكل كردم هيچ جنبنده اى نيست , مگر اين كه او مهارهستى اش را در دست دارد به راستى پروردگار من بر راه راست است )).
((گفت : اى قوم من , بينديشيد, اگر از جانب پروردگارم دليل روشنى داشته باشم و او از سوى خـود روزى نـيـكويى به من داده باشد (آيا باز هم از پرستش او دست بردارم ؟
) من نمى خواهم در آن چه شما را از آن باز مى دارم , با شما مخالفت كنم (و خود مرتكب آن شوم ) من قصدى جز اصلاح , تا آن جا كه بتوانم , ندارم و توفيق من جز به (يارى ) خدا نيست بر او توكل كرده ام و سپس به سوى او باز مى گردم )).
((وكـسـانـى كـه ايـمان آورده وكارهاى شايسته كرده اند, قطعا آنان را در غرفه هايى از بهشت جاى مى دهيم كه از زير آنهاجوى ها روان است , جاودان در آن جا خواهند بود چه نيكوست پاداش عمل كنندگان , همان كسانى كه شكيبايى ورزيده وبر پروردگارشان توكل كرده اند)).
ـ ابـن شهر آشوب : نمرود دستور داددر اطراف كوفه , نزديك رود كوثا از آبادى قطنانا, هيزم جمع كردند و آتشى افروخت امانتوانستند ابراهيم را در آتش بيندازند ابليس براى آنان منجنيق ساخت و به وسيله آن ابراهيم رابه طرف آتش پرتاب كردند جبرئيل خود را به ابراهيم كه در ميان هوا بود رسـانـد و گـفـت : آيـاحـاجـتـى دارى ؟
ابـراهيم فرمود: به تو نه ! خداوند مرا بس است و او نيكو حـمـايـتـگـرى اسـت مـيـكائيل پيش او آمد و گفت : اگر بخواهى آتش را خاموش مى كنم , زيرا خزانه هاى باران ها وآب ها در اختيار من است ؟
ابراهيم فرمود: نمى خواهم !.
فـرشـتـه بـاد نـزد او آمـد و گـفـت : اگـر بـخـواهـى آتـش را بـه هـوا مـى برم ! ابراهيم فرمود: نـمـى خواهم !جبرئيل گفت : پس , از خدا بخواه ابراهيم گفت : او خود حال مرا مى داندو نيازى به سؤال نيست .

ـ على بن ابراهيم : وقتى ابراهيم را با منجنيق پرتاب كردند, جبرئيل در ميان هوا خود را به اورساند و گـفـت : اى ابـراهيم ! آيا تو را به من حاجتى هست ؟
ابراهيم (ع ) گفت : به تو نه , اما به پروردگار عـالميان چرا پس جبرئيل انگشترى به او داد كه در آن نوشته شده بود: ((معبودى جزخدا نيست , محمد فرستاده خداست , پشت و پناهم را خدا قرار دادم , كارم را به خدا متكى ساختم , و امر خود را به خدا واگذاشتم )) پس خداوند به آتش وحى فرمود كه سرد و بى آسيب شو.
ـ پـيـامبر خدا(ص ): هفتاد هزار نفر ازامت من بى حساب وارد بهشت مى شوند آنان كسانى هستند كه خود را داغ نمى كنند و ديگران را نيز داغ نمى كنند و تعويذ و رقيه نمى بندند و فال بد نمى زنند و به پروردگارشان توكل مى كنند.
ـ هر كه خود را داغ كند يا رقيه وتعويذ ببندد, از توكل بى بهره است .

آن چه باعث توكل مى شود.

قرآن :.
((آن هـنگام كه دو گروه از شما بر آن شدند كه سستى ورزند با آن كه خدا ياورشان بود و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند)).
ـ امام على (ع ): توكل (ناشى ) ازنيرومندى يقين است .

ـ از توكل راستين به يقين راستين پى برده مى شود.
ـ توكل راستين , بى گمان (ناشى ) از راستى يقين است .

ـ حقيقت يقين , در توكل است .

ـ قويترين مردم در ايمان , باتوكل ترين آن ها به خداوند سبحان است .

ـ آن كه به خدا اطمينان دارد, به اوتوكل كند.
ـ نيكويى توكل بنده به خدا, به اندازه اطمينانش به اوست .

ـ امام صادق (ع ): به خدا اعتماد كن ,تا مؤمن باشى .

ـ امام على (ع ): كسى كه به قضاى خدا راضى باشد, سزاوار است كه به او توكل كند.

نتيجه توكل .

ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه خوش دارد قويترين مردم باشد, بايد به خدا توكل كند.
ـ هركه دوست دارد نيرومندترين مردم باشد, بايد به خدا توكل كند.
ـ امام باقر(ع ): آن كه به خدا توكل كند, مغلوب نشود و آن كه به خدا توسل جويد, شكست نخورد.
ـ امام على (ع ): منشا قوت قلب , توكل به خداست .

ـ امام باقر(ع ): توانگرى و عزت دردل مؤمن مى گردند و هرگاه به نقطه اى كه در آن توكل است رسيدند, آن جا اقامت مى گزينند.
ـ امام صادق (ع ): بى نيازى و عزت به هر طرف مى گردند و چون به جايگاه توكل دست يافتند, در آن جا متوطن مى شوند.
ـ پيامبر خدا(ص ): اگر مردى با نيت درست به خدا توكل كند, احتياج كارهاى ديگران به او بيفتد, زيرا چگونه او (به ديگران )احتياج پيدا كند در صورتى كه مولايش بى نياز و ستوده است ؟
.
ـ امام على (ع ): كسى كه اهل توكل باشد كمك (خداوند) را از دست نمى دهد.
ـ هر كه به خدا توكل كند, دشوارى ها براى او آسان شود و اسباب برايش فراهم گردد.
ـ هركه به خدا توكل كند, شبهات برايش روشن شود.
ـ هيچ توكل كننده اى گرفتار رنج وزحمت نمى شود.
ـ چگونه از رنج آزمندى برهد كسى كه توكلش درست و راستين نيست .

ـ توكل كردن به قضا (ى خداوند) آسايش بخش تر است .

ـ پـيامبر خدا(ص ): فال بد زدن (نوعى ) شرك است و هيچ فردى از ما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود, اما خداوند, با توكل كردن , آن را از بين مى برد.
ـ امـام على (ع ): اى مردم , به خدا توكل و اعتماد كنيد, زيرا كه او (انسان را) از ماسواى خود بى نياز مى كند.
ـ امـام باقر(ع ): كيست كه از خداخواسته باشد و خدا به او نداده باشد؟
يا بر خدا توكل كرده باشد و كفايتش ننموده باشد؟
يا به اواعتماد كرده باشد و خدا نجاتش نداده باشد؟
.
ـ لـقمان , در اندرز به فرزند خود,فرمود: فرزندم , به خداى عزوجل اعتماد كن و آن گاه در ميان مردم پرس و جو كن (ببين ) آياكسى هست كه به خدا اعتماد كرده باشد و خداوند او را نجات نداده بـاشـد؟
فـرزندم , به خدا توكل كن و آن گاه در ميان مردم پرس و جو كن ببين كيست كه به خدا توكل كرده و خداوند كفايتش نكرده باشد.
ـ امام جواد(ع ): اعتماد به خداوندمتعال , بهاى هر چيز گرانى است و نردبان رسيدن به هر بلندايى .

ـ امام على (ع ): اعتماد به خدا, دژى است كه كسى جز مؤمن امين در آن پناه نگيرد.
ـ اعتماد به خدا, نيرومندترين اميداست .

ـ هـر كـه بـه خـدا اعـتـمـاد كـنـد, خـداونـد شـادمـانـى نشانش دهد و هر كه به او توكل كند, خداوندكارهايش را كفايت كند.
ـ هر كه به خدا اعتماد كند, يقينش راحفظ كرده است .

توكل و كارسازى امور.

قرآن :.
((و از جـايى كه گمان نمى برد روزى او را مى رساند وهر كس به خدا توكل كند, او براى وى بس است خدا فرمانش را به انجام رساننده است به راستى خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است )) .

((و مـى گـويـنـد: فـرمـانبرداريم , ولى چون از نزد تو مى روند, جمعى از آنان شبانه جز آن چه تو مى گويى تدبير مى كنندپس , از ايشان روى برتاب و به خدا توكل كن و خدا بس كارساز است )).
((و خـدا به (حال ) دشمنان شما داناتر است كافى است كه خدا سرپرست (شما) باشد و كافى است كه خدا ياور (شما)باشد)).
((و اگـر بـخـواهـنـد تو را بفريبند, (يارى ) خدا براى تو بس است همو بود كه تو را با يارى خود و مؤمنان نيرومندگردانيد و ميان دل هايشان الفت انداخت , كه اگر آن چه در روى زمين است همه را خـرج مـى كـردى نـمى توانستى ميان دل هايشان الفت برقرار سازى , ولى خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت , چرا كه او تواناى حكيم است اى پيامبر, خدا ومؤمنان پيرو تو تو را بس است )).
((پس , اگر روى بر تافتند, بگو: خدا مرا بس است , هيچ معبودى جز او نيست , بر او توكل كردم و او پروردگار عرش بزرگ است )).
ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه به خدا توكل كند, خداوند هزينه او را كارسازى كند و از جايى كه گمان نمى برد به او روزى رساند.
ـ اگـر همه مردم به اين آيه چنگ مى زدند, آن ها را بسنده مى كرد: (( و هر كه به خدا توكل كند او براى وى بس است , همانا خدا به انجام رساننده فرمان خود است )).
ـ امام صادق (ع ) ـ به معاويه بن وهب ـ :به هر كه توكل داده شود, بسندگى داده شود سپس فرمود: آيا كتاب خداى عزوجل را تلاوت كرده اى : ((و هر كه به خدا توكل كند او براى وى بس است )).
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): اگر شما, چنان كه بايد, به خدا توكل كنيد, خداوند همان گونه كه پرنده را روزى مى دهد, با شكم خالى مى رود و باشكم پر بر مى گردد, شما را نيز روزى مى دهد.
ـ زمـانـى كـه امـير المؤمنين (ع ) تصميم گرفت از كوفه به قصد (جنگ ) حروريه (خوارج )بيرون رود, مـنـجـمـى به آن حضرت توصيه كرد كه در اين ساعت حركت نكند اما امام رفت و بر خوارج پـيـروز گـشت وسپس فرمود: بدانيد, كه محمد(ص ) منجمى نداشت و بعد از او ما نيز نخواهيم داشـت , اماخداوند سرزمين كسرا و قيصر را به روى ما گشود اى مردم , بر خدا توكل كنيد و به او اعتمادنماييد, زيرا او از همه چيز بى نياز مى سازد.
ـ امام على (ع ): توكل بر خدا, كارسازهمه امور است .

ـ توكل بر خدا, كارساز ارزنده اى است براى كسى كه به آن تكيه كند.
ـ به خداوند سبحان توكل كن , زيرا كه او كارسازى توكل كنندگان به خود را ضمانت كرده است .

ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه توكل كند, وقانع و خرسند باشد, خواسته هايش كارسازى شود.
ـ امام على (ع ) در دعا : خداوندا, توبراى دوستان خود دل آرامترين انيسانى و آماده ترين آن ها براى كارسازى امور توكل كنندگان بر خود مى باشى ">

آداب توكل .