۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)

عباس عزيزى

- ۵ -


80 - سلام پيامبر به خاندان رحمت و رسالت

روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) وارد شد و دو طرف در خانه را گرفته ، فرمود:
سلام بر شما اى خاندان رحمت و جايگاه رسالت و محل نزول فرشتگان ! اى دخترم ! همانا خداوند سبحان توجهى خاص به اهل زمين فرمود و پدرت را برگزيده ، او را پيامبر نمود؛ بار ديگر به زمين نگريست و از مردم روى زمين همسرت على را انتخاب نموده او را برادر و جانشين من قرار داد؛ بعد از آن به زمين نگريست و تو و مادرت را برگزيده ، شما دو نفر را بانوى زنان جهانيان قرار داد؛ و براى چهارمين مرتبه به زمين توجه نموده ، دو پسرت را برگزيده ، آنان را دو آقاى جوانان اهل بهشت نمود، عرش ‍ پروردگار گفت : پروردگارا! اينان دو پسر پيامبرت و دو جانشين و وصى اويند، مرا به آنان زينت ده . بنابراين ، آن دو در روز قيامت ، همانند دو گوشواره بر دو سوى صورت در دو طرف عرش خدا قرار گيرند(93).

81 - فاطمه ، محبوب ترين شخص نزد پيامبر

از اسامة بن زيد روايت شده است : على و جعفر و زيد بن حارثه با يكديگر گفت و گو مى كردند و هريك از آنان از برترى خود سخنى مى گفت و خود را در نزد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) محبوب تر از ديگران مى دانست . دسته جمعى نزد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) رفته ، از آن حضرت اجازه ورود خواستند، حضرت به من فرمود: برو بيرون ، ببين كيست ؟
عرض كردم : على و جعفر و زيد مى باشند. آيا به آنان اجازه ورود بدهم ؟
حضرت فرمود: اجازه بده !
آنان وارد شده گفتند: يا رسول الله ! محبوب ترين فرد نزد شما كيست ؟
فرمود: فاطمه است (94)...

82 - بوسيدن طره موى پيشانى فاطمه

از عايشه روايت شده است : بسيارى از اوقات رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) طره موى بالاى پيشانى فاطمه را مى بوسيد، او را مى بوييد و زبانش را بر او مى كشيد(95).

83 - سفارش پيامبر به فاطمه

حضرت باقر(عليه السلام) از پدر بزرگوارش نقل مى فرمايد كه حضرت ، ازدواج فاطمه (سلام الله عليها) را يادآورى كرده ، فرمود:
روزى حضرت زهرا(سلام الله عليها) از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) درخواست كرد خادمى براى او فراهم فرمايد... تا آن جا كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) در يكى از جنگها و غزوه هاى ساحلى ، اسيرانى نصيبش شد. آنها را تقسيم فرمود و دو زن را كه يكى جوان و ديگرى به سن كمال رسيده و از جوانى گذشته بود، نزد خود نگاه داشت . به دنبال حضرت زهرا(سلام الله عليها) فرستاد و دست يكى از آن دو را گرفته در دست فاطمه (سلام الله عليها) گذاشت و فرمود: اى فاطمه ! اين از آن تو باشد، او را كتك نزنى ، زيرا من ديدم كه نماز مى خواند و جبرئيل مرا از اين كه نمازگزاران را كتك بزنم ، نهى كرد و بدين سفارش و توصيه تاءكيد فرمود.
فاطمه (سلام الله عليها) كه ديد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) مرتب سفارش وى را مى كند، روى به حضرت كرده و گفت : اى رسول خدا! كارهاى خانه يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده او باشد.
اشك از ديدگان رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) سرازير شد و فرمود: الله اعلم حيث يجعل رسالته ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم (96).

84 - عيادت پيامبر با مردم از فاطمه

از جابر بن سمره روايت شده است :
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) از راه رسيد، نشست و فرمود: فاطمه بيمار است .
مردم گفتند: خوب است از او عيادت كنيم .
حضرت به راه افتاد تا به در خانه رسيد. در بر روى آن حضرت بسته بود. حضرت صدا زد: لباسهايت را بپوش كه مردم به ديدار تو آمده اند!
زهرا(سلام الله عليها) گفت : اى پيامبر خدا! من جز يك عبا چيز ديگر ندارم .
حضرت پيراهنى را گرفته از پشت در به سوى او افكنده ، فرمود: سرت را با اين بپوشان ! بعد وارد شده ، مردم نيز به دنبال آن حضرت وارد شدند. ساعتى نشسته ، بيرون آمدند.
مردم گفتند: خدايا! دختر پيامبرمان بدين وضع به سر مى برد؟
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: آگاه باشيد، او در روز قيامت بانوى زنان است (97)!

85 - تو عزيزتر، او محبوب تر

علامه اربلى (ره ) گويد: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فاطمه را تعظيم و گرامى مى داشت و با كلمه ((ام ابيها)) از او تعبير مى فرمود. آن قدر براى او منزلت و مقام قايل بود كه كسى به پايه او نمى رسيد.
روزى حضرت على (عليه السلام) از آن حضرت پرسيد: اى رسول خدا! آيا من در نزد شما محبوب ترم يا فاطمه !
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: تو در نزد من عزيزترى و او از تو محبوب تر است (98).

86 - توصيف فضايل على براى فاطمه

حضرت فاطمه (سلام الله عليها) گويد: نزد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) رفته سلام كردم .
حضرت فرمود: عليك السلام دخترم !
گفتم : اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، امروز صبح در خانه على يك دانه گندم هم نبود و هم اكنون پنج روز است كه غذا به دهان او وارد نشده است . صبحگاهان نه گوسفندى داشتيم ، نه شترى و نه خوراكيى و نه آشاميدنيى !
حضرت فرمود: نزديك من بيا! نزديك رفتم . فرمود: دستت را ميان پشت و لباسم قرار ده !
من چنين كردم و مشاهده نمودم كه بين پشت و شانه حضرت سنگى است كه به سينه ايشان بسته شده است . فريادى كشيدم .
حضرت فرمود: حدود يك ماه است در خانه هاى خاندان محمد آتشى براى غذا افروخته نشده است .
سپس فرمود: آيا قدر و منزلت على را مى دانى ؟ او كارهاى مرا در سن دوازده سالگى كفايت كرد و در شانزده سالگى در پيش روى من به دفاع از من شمشير زد، در نوزده سالگى شجاعان را بر زمين زد و كشت و در بيست سالگى غم و اندوه مرا برطرف كرد و در قلعه خيبر را كه پنجاه نفر نمى توانستند آن را بلند كنند، در بيست و چند سالگى بلند نمود.
چهره فاطمه (سلام الله عليها) از شنيدن اين مطالب روشن شد. نزد على (عليه السلام) آمد، در حالى كه خانه اش از نور چهره اش روشن شده بود.
على (عليه السلام) به او فرمود: اى دختر محمد! هنگامى كه از نور من بيرون رفتى ، چهره ات بدين گونه روشن نبود، چه روى داده است ؟
گفت : همانا رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فضايل تو را برايم گفت ، نتوانستم خود را نگاه دارم تا اين كه نزد تو آمدم (99).

87 - سيده زنان بهشت از اولين تا آخرين

حسن بن زياد عطار گويد: به امام صادق (عليه السلام) گفتم : گفتار رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فاطمه سيده زنان بهشت است ، آيا سيده زنان دوران خود است ؟
فرمود: آن مريم بود و فاطمه سيده زنان بهشت است از اولين و آخرين .
عرض كردم : گفتار رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) كه حسن و حسين (عليه السلام) دو سيد جوانان اهل بهشت اند؟
فرمود: آنها هم سيد جوانان اهل بهشت اند از اولين و آخرين (100).

88 - سخن پيامبر هر بامداد بر در خانه فاطمه

پيغمبر هر سپيده دم بر در خانه على و فاطمه مى ايستاد و مى فرمود: حمد از آن خداى محسن و نيكويى كن و فضيلت بخش ، كه به نعمت خود اعمال صالحه را تمام كرده سميع است و سامع به حمد خدا و نعمت او و حسن آزمايش او بر ما. پناه برم به خدا از دوزخ ، پناه برم به خدا از بامداد دوزخ ، پناه برم به خدا از شام دوزخ ، رحمت بر شما اهل بيت ! همانا خدا خواسته پليدى را از شما ببرد، اى اهل بيت و به خوبى شما را پاكيزه كند(101).

89 - ديدن فاطمه به صورت حوريه در شب معراج

رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند، جبرئيل دستم را گرفت و بهشتم برد و بر يكى از مسندهاى بهشتم رسانيد و يك دانه به من داد و چون او را دو نيم كردم ، يك حوريه از آن بيرون آمد كه مژگان چشمش چون پرهاى جلو كركس بود.
به من گفت : درود بر تو اى احمد، اى رسول خدا، اى محمد!
گفتم : خدايت مهربان باشد، تو كيستى ؟
گفت : منم راضيه و مرضيه ، جبار مرا از سه جنس آفريده : پايين تنم از مشك است و بالاى آن از كافور و ميانه ام از عنبر، و با آب زندگى خمير شدم و حضرت جليل فرمود: باش ! و من بودم و آفريده شدم براى پسر عم و وصى و وزير تو على بن ابى طالب .(102)

90 - شفاعت فاطمه از زنان امت پيامبر

ابن عباس مى گويد: روزى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بود و على و فاطمه و حسنين (عليه السلام) نزد او بودند.
حضرت فرمود: خدايا! تو مى دانى اينان اهل بيت من اند و گرامى ترين مردم نزد من ؛ دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن دار، مهربانى كن با مهربانان به آنها و بد دار بدخواه آنها را، كمك كن كمك كار آنها را و آنها را از پليدى پاك كن و معصوم دار از هر گناهى و به روح القدس مؤ يد دار.
اى على ! تو امام امت منى و بر آنها پس از من خليفه اى تو پيشرو اهل بهشتى و گويا من مى نگرم دخترم فاطمه را كه روز قيامت بر اسبى از نور سوار است و از طرف راستش هفتاد هزار فرشته و از چپش هفتاد هزار و جلو رو و دنبالش هر كدام هفتاد هزار فرشته باشد و زنان امتم را به بهشت رهبرى كند هر زنى در شبانه روز پنج نماز بخواند و ماه رمضان را روزه دارد و حج خانه خدا كند و زكات مالش را بپردازد و شوهرش را اطاعت كند و پس از من پيرو على باشد، به شفاعت دخترم فاطمه به بهشت رود و او سيده زنان عالميان است .
عرض شد: يا رسول الله ! او سيده زنان عالم خود است ؟
فرمود: او مريم دختر عمران بود، اما دخترم فاطمه بانوى عالم است از اولين و آخرين . اوست كه چون در محرابش بايستد هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام دهند و ندايى كه به مريم كردند و به او كنند و گويند: اى فاطمه ! به راستى خدا تو را برگزيد و پاك كرد و برگزيد بر زنان جهانيان .
سپس رو به على (عليه السلام) كرد و فرمود: اى على ! فاطمه پاره تن من است و نور ديده من و ميوه دلم . بد آيدم آنچه او را بد آيد و شادم از شادى اش و او اول كس است از خاندانم كه به من رسد، پس از من با او خوبى كن ، حسن و حسين دو پسر من و دو ريحان من اند و هر دو دو سيد جوانان اهل بهشت اند، بايد پيش تو چون گوش و چشمت عزيز باشند.
سپس دست به سوى آسمان برداشت و گفت : بار خدايا! گواه باش كه من دوستدار دوست آنها و دشمن دشمن آنها و سازش كار سازش كننده آنها و نبرد كن با نبردكننده آنهايم و دشمنم با هر كه بدخواه آنهاست و دوستم با هر كه آنها را دوست دارد(103).

91 - عيادت پدر از دختر

از عمران بن حصين نقل شده است : همانا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: با ما نمى آيى تا از فاطمه (سلام الله عليها) كه مريض است عيادت بكنيم ؟
عرض كردم : بلى يا رسول الله ! فرمود: پس با ما بيا. با پيامبر رفتم تا اين كه به درب خانه فاطمه (سلام الله عليها) رسيديم . پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) سلام نمودم و اجازه داخل شدن خواست و فرمود: من با كسى كه همراه من هست ، داخل شوم ؟
فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: اى پدر! بلى ، كسانى كه با شما هستند باهم داخل شويد، قسم به خدا چيزى ندارم ، مگر يك عباى كوچك .
پس پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خودت را با آن بپوشان . پيامبر فاطمه را تعليم كرد كه چگونه خود را بپوشاند. عرض كرد: قسم به خدا بر سر من مقنعه نيست .
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ملحقه و يا عبايى كه همراه است بگير و آن را مقنعه كن و بعد فاطمه اجازه داد. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) و عمران داخل شدند.
سپس پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: حالت چگونه است دخترم ؟
فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: همانا من بيمار هستم و اين بيمارى را گرسنگى كه مى كشم زياد مى كند و غذايى براى من نيست .
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: آيا راضى و خشنود نمى شوى از اين كه تو پيشوا و مقتداى زنان دو جهان باشى ؟
فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: اى پدر! پس مريم دختر عمران چگونه است ؟
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: او پيشواى زنان زمان خود است و تو بى بى و پيشواى زنان عالم هستى . قسم به خدا، همسر تو آقاست ؛ هم در دنيا و هم در آخرت (104))).

92 - معرفى فاطمه توسط پيامبر

مجاهد گويد: پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) بيرون آمد، در حالى كه دست فاطمه (سلام الله عليها) را گرفته بود. پس فرمود: ((هر كه اين را مى شناسد كه شناخته است و هر كس كه نمى شناسد بداند كه او فاطمه دخت محمد است ؛ او پاره تن من است و قلب و روحم كه در دو پهلويم قرار دارد؛ هر كه او را بيازارد به راستى مرا آزرده است (105))).

93 - خبر دادن پيامبر از آينده

دخترم فاطمه كه بانوى زنان جهانيان است ، از اولين و آخرين و پاره تن من است و نور ديده من است و ميوه روح من است كه درون من است و حوراء انسيه است . هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش بايستد، نورش به فرشتگان آسمان بتابد؛ چنانچه نور اختران بر زمين بتابد و خدا به فرشتگانش فرمايد: فرشتگانم ! ببينيد كنيزم فاطمه ، بانوى كنيزانم را، برابرم ايستاده و دلش از ترس مى لرزد و دل به عبادتم داده ، گواه باشيد كه شيعيانش را از آتش امان دادم و چون او را ديدم به يادم افتاد آنچه پس از من به وى مى شود، گويا مى بينم خوارى به خانه اش راه يافته و حرمتش ‍ زير پا رفته و حقش غصب شده و ارثش ممنوع شده و پهلويش شكسته و جنين او سقط شده و فرياد مى زند: يا محمداه ! و جواب نشنود و استغاثه كند و كسى به دادش نرسد و هميشه پس از من غمديده و گرفتار و گريان است . يك بار يادآور شود كه وحى از خانه اش بريده و بار ديگر ياد جدايى من كند و شب كه آواز مرا نشنود، به هراس افتد، آوازى كه من با تلاوت قرآن تهجد مى كردم و خود را خوار بيند. پس از آن كه در دوران پدر، عزيز بوده ، در اين جا خداى تعالى او را با فرشتگان ماءنوس سازد و او را بدانچه به مريم بنت عمران گفتند: ندا دهند و گويند: اى فاطمه ! خدايت گزيد و پاك كرد و بر زنان جهانيان برگزيد، اى فاطمه ! قنوت كن بر پروردگارت و سجود و ركوع كن با راكعان . سپس بيمارى او آغاز شود و خدا مريم بنت عمران را بفرستد او را پرستارى كند و در بيمارى او انيس او باشد. اين جا است كه گويد: پروردگارا من از زندگى دلتنگ شدم و از اهل دنيا ملولم ، مرا به پدرم رسان . خداوند او را به من رساند و اول كس از خاندانم باشد كه به من رسد، محزون و گرفتار و شهيد بر من وارد شود و من در اين جا بگويم : خدايا! لعنت كن هر كه به او ظلم كرده و كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده و خوار كن هر كه خوارش كرده ، و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا سقط جنين كرده ، و ملايكه آمين گويند(106).

ه : رابطه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) با پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم )

94 - حمايت از پدر

عبدالله بن مسعود مى گويد: هيچ وقت رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) را نديده بودم كه بر قريش نفرين بكنند، مگر يك روز كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حال نماز بود و يك عده از قريش ‍ نشسته بودند و نزديك آنان بچه دان شترى افتاده بود، سپس آنها گفتند: آيا كسى هست كه آن بچه دان شتر را بر دارد و بر پشت پيامبر بگذارد. بعد يكى از آنها بلند شد و بچه دان را بر پشت پيامبر، در حالى كه حضرت به سجده بود، انداخت . تا اين كه فاطمه اطهر(سلام الله عليها) آمد و آن را از پشت پدر بزرگوارش برداشت و سر و صورت پيامبر را تميز نمود و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) بعد از نماز عرض ‍ كرد:
((خدايا، خودت به حساب اينها برس - و يك به يك كسانى كه اين كار زشت را انجام دادند، اسم برد و فرمود: - خدايا، بر توست جزاى عتبه فرزند ربيعة ؛ خدايا، بر توست جزاى شيبة فرزند ربيعة ؛ خدايا، خودت كار ابوجهل را تمام كن ؛ خدايا، به حساب عقبه فرزند ابى معيط برس ؛ خدايا، خودت ابى بن خلف و اميه بن خلف را نابود فرما)).
و بعد ابن مسعود مى گويد كه دعاى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) به اجابت رسيد، زيرا مدت زمانى نگذشت كه آنها همه در جنگ بدر به دست مبارك پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) و على (عليه السلام) كشته شدند و جنازه هاى آنها را در چاه انداختند، مگر ابى و يا اميه كه مرد جسيم و قوى بود و هيكل بزرگ داشت كه او را قطعه قطعه كردند و در چاه انداختند(107))).

95 - پاك كردن خاك از سر و صورت پدر

ابن هشام در سيره نقل مى كند:
پس از مرگ ابوطالب روزى يكى از سفيهان جلوى پيغمبر را گرفت و مقدارى خاك بر سر آن حضرت ريخت .
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) هم چنان كه خاكها روى سرش ‍ بود، به خانه آمد. در اين وقت يكى از دختران - كه روى قاعده جز حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) كسى نبوده ، چنان كه در نقل ديگرى است - بر خاست و خاكها را از سر پدر پاك كرد و مى گريست .
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) دختر را دلدارى داده و فرمود: ((دختركم ، گريه مكن كه خدا پدرت را محافظت و نگهبانى خواهد كرد(108).))

96 - حضور در ميدان جنگ

سال سوم هجرت بود، بين سپاه اسلام و سپاه كفر، در كنار كوه احد (نزديك مدينه ) جنگ بسيار سختى درگرفت كه به جنگ احد معروف گرديد.
در اين جنگ هفتاد نفر از مسلمين به شهادت رسيدند و بسيارى مجروح شدند. يكى از مجروحين شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، دندانهاى جلو پيامبر شكست و آن چنان به او ضربه زدند كه كلاهخود آهنين كه در سرش بود، خورد شد.
بعد از جنگ ، وقتى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) به مدينه بازگشت ، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) به استقبال پدر رفت ، آب حاضر كرد و خون سروصورت پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) را مى شست . امام على (عليه السلام) با پسر خود آب مى آورد و فاطمه (سلام الله عليها) را در شستن خون بدن پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) كمك مى كرد. فاطمه (سلام الله عليها) هنگام شستن دريافت كه خون از بدن پيامبر قطع نمى شود، و هر چه آب مى ريزد، جلو ريزش خون را نمى گيرد، بلكه بر آن مى افزايد. قطعه حصيرى را آورد و آن را سوزاند و خاكسترش را روى بريدگيهاى بدن پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) ريخت . آن گاه خون ، بند آمد(109).
آرى ، حضرت زهرا(سلام الله عليها) تنها در محراب ، حضور نداشت ، بلكه در جريان جنگ نيز اين گونه حضور داشت و يار مهربانى براى رهبرش بود(110).

97 - طلب انگور از پيامبر

رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) به عيادت فاطمه (سلام الله عليها) هنگامى كه همسر على (عليه السلام) بود و بيمار شده بود رفت و به او فرمود: دخترم چه غذايى ميل دارى ؟
فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: انگور مى خواهم .
با اين كه انگور نبود، على (عليه السلام) نيز در سفر بود، پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين دعا كرد: اللهم آتنا به مع افضل امتى عندك منزلة ؛ خدايا، انگور را توسط آن كس كه مقامش در پيشگاه تو از همه افراد امتم بهتر است ، به ما بفرست )).
ناگاه على (عليه السلام) در خانه را زد و وارد خانه شد، زنبيلى در دست داشت كه با عبايش روى آن را پوشانده بود.
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اى على ! اين چيست ؟
على (عليه السلام) گفت : اين انگور است كه فاطمه ميل دارد و براى او آورده ام .
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: الله اكبر، الله اكبر خدايا همان گونه كه مرا شاد كردى ، از اين جهت كه على (عليه السلام) را به عنوان برترين شخص امت اختصاص دادى ، شفاى دخترم را نيز به وسيله اين انگور قرار بده .
سپس انگور را نزد فاطمه (سلام الله عليها) نهاد و فرمود: دخترم ! به نام خدا از اين انگور بخور. فاطمه (سلام الله عليها) از آن انگور ميل كرد. هنوز پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) از خانه فاطمه بيرون نرفته بود كه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) سلامتى خود را باز يافت (111).

98 - اجازه ورود به خانه فاطمه

علامه مجلسى (ره ) از انس بن مالك و بريده نقل مى كند كه گويد:
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه را خواند: فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال (112).
مردى برخاست و سؤ ال كرد: يا رسول الله ! اين خانه ها كدامند؟
فرمودند: خانه هاى انبياء.
ابوبكر برخاست و پرسيد: اى رسول خدا! آيا اين خانه (اشاره به خانه على و فاطمه نمود) نيز از همان خانه هاست ؟
فرمودند: آرى و از برترين آنان است .
ابن عباس گويد: در مسجد پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) بوديم كه قارى آيه فى بيوت ... را تلاوت كرد. پرسيدم : اى رسول خدا! اين خانه ها كدام خانه ها هستند؟
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: خانه هاى انبياء، و با دست خويش به خانه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) اشاره فرمود.
براى آن كه ميزان احترام و تعظيم رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت به خانه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) مشخص گردد، به روايت زير توجه نماييم :
در كافى از جابر بن عبدالله نقل شده كه گويد:
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) از خانه خويش به قصد خانه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) بيرون آمد و من نيز همراه ايشان بودم . وقتى به در خانه فاطمه (سلام الله عليها) رسيديم در زدند و فرمودند: السلام عليكم . فاطمه زهرا(سلام الله عليها) پاسخ دادند: ((عليك السلام يا رسول الله )). پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: آيا داخل شوم ؟ پاسخ دادند: آرى ، اى گرامى فرستاده خدا، داخل شويد. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: آيا من و آن كس ‍ كه همراه من است داخل شويم ؟ عرض كردند: اى پيامبر مكرم بر سر من چيزى نيست . فرموند: فاطمه جان ! با زيادى ملافه سر خود را بپوشان . ايشان همين كار را انجام دادند. آن گاه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: السلام عليك يا فاطمة الزهراء. پاسخ دادند: عليك السلام يا رسول الله . پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: آيا وارد شوم ؟ فاطمه زهرا(سلام الله عليها) پاسخ دادند: آرى اى رسول خدا. فرمودند: من و آن كس كه همراه من است ؟ پاسخ دادند: آرى ، شما و آن كه با شماست ...
خواننده محترم در مى يابد كه پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن قدر براى فاطمه زهرا(سلام الله عليها) و بيت او ارزش قايل اند و آن محل را محل معظمى مى دانند كه براى ورود به منزل دخت گرانقدر خويش اجازه مى گيرند(113).