شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۳)

محمد تقی فلسفی

- ۶ -


استفاده از رزق حلال  
خلاصه ، در اسلام ، رزق حلال اهميت بسيار دارد و مسلمان موظّف است اين امر را درباره خود و درباره كسانى كه نفقه آنها بر وى واجب است ، رعايت نمايد و حداقل از غذايى استفاده كند كه در پيشگاه الهى مورد موآخذه قرار نگيرد.
عن رجل من جعفى قال : كنا عند ابيعبد اللّه عليه السلام فقال رجل : اللهم انى اءساءلك رزقا طيبا. قال فقال ابوعبداللّه (ع ) هيهات هيهات ! هذا قوت الانبياء و لكن سل ربك رزقا لايعذبك عليه يوم القيامة . (185)
مردى از جعفى مى گويد: در محضر امام صادق (ع ) بوديم . شخصى با حضور امام دعا كرد: بار الها! به من رزق طيّب روزى فرما. حضرت فرمود: چه درخواستى دور از اجابت ، اين غذاى پيمبران است . از خداوند رزقى را بخواه كه در قيامت تو را براى آن رزق عذاب ننمايد.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعاى مورد بحث امروز، به پيشگاه الهى عرض مى كند:
واعذنى لنعمتك .
بار الها! با رحمت و نعمت خود به من قوت و غذا مرحمت فرما.
امام (ع ) از خداوند رزقى را طلب مى كند و غذايى را مى خواهد كه منشاء آن نعمت و رحمت او باشد. شايد مراد امام زين العابدين (ع ) از اين غذا كه درخواست نموده ، همان رزق طيبى باشد كه امام صادق (ع ) در حديث مذكور فرمود: آن رزق پيامبرات الهى است .
در پايان بحث امروز، به مناسبت كلمه غذاء كه در دعاى امام سجاد (ع ) آمده ، چند جمله اى از بلاى بزرگ گرسنگى و پاداش الهى به كسانى كه گرسنه را سير مى كنند به عرض شنوندگان محترم مى رسد. خداوند در قرآن شريف گرسنگى را در كنار ناامنى ذكر نموده و اين هر دو را ماده امتحان مردم معرفى فرموده است .
خطر ناامنى  
ولنبونكم بشى ء من الخوف والجوع . (186)البته شماها را به ناامنى و گرسنگى امتحان مى نماييم .
اگر در جامعه ، حكومتى مقتدر وجود داشته باشد و امنيّت را برقرار نمايد، افراد ظالم براى مصون ماندن از كيفرهاى قانونى دست تغدّى به روى مردم نمى گشايند و به آنان تجاوز نمى نمايند. اما اگر حكومت نباشد يا در حكومت احساس ناتوانى و ضعف شود، دست ستمكاران باز مى گردد و جان و كال و عرض مردم در معرض خطر قرار مى گيرد. فقط مؤ منين به خدا و انسانهاى واقعى هستند كه در بود و نبود حكومت ، از مرز، حقّ و فضيلت قدمى فراتر برنمى دارند و از حدّ انسانيّت تجاوز نمى كنند. از اين رو، در محيط ناامن ، باطنهاى پاك و ناپاك آشكار مى گردد و گروه طيب از خبيث تميز داده مى شود.
گرسنگى و امتحان خداوند 
گرسنگى همانند ناامنى ، وسيله آزمايش است . مردم بسيارى از اين امتحان مانند امتحان ناامنى سرافكنده بيرون مى آيند.
فى الخبر: واعوذبك من الجوع فانه بئس الضجيع . (187)
بار الها! به تو پناه مى برم از گرسنگى كه آن هم بستر بدى است .
براى آنكه مسلمانان در گرسنگى به گناه آلوده نشوند و از مسير حق منحرف نگردند، از طرفى اسلام سير كردن گرسنه را كفاره بعضى از گناهان قرار داده و از طرف ديگر غذا دادن به آنان را از عبادات بزرگ به حساب آورده است .
عن النبى صلى اللّه عليه و آل قال : من افضل الاعمال عنداللّه ابراد الكباتد الحارة و اشباع الكباد الجائعة والذى نفس محمد بيده لا يؤ من بى عبد يبيت شبعان واخوه المسلم جائع . (188)
رسول اكرم (ص ) فرمود: از اعمل افضل و برتر نزد خداوند سرد كردن درونهاى گرم و سير كردن درونهاى گرسنه است . قسم به خدايى كه جان محمد در قبضه اوست ، ايمان نياورده است به من بنده اى كه شب سير بخوابد و برادر مسلمانش گرسنه باشد.
69: واصلحنى بكرمك ،ب وداونى بصنعك . 
در اين دو جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق ، امام زين العابدين (ع ) دو حاجت به پيشگاه الهى عرض مى كند و درخواست اجابت آن را مى نمايد. اول : بارالها به كَرَم و بزرگوارى خود، مرا اصلاح كن . دوم : بار الها! با وسايل نيكو و ثمر بخش خود، مرا مداوا فرما.
به درخواست خداوند بزرگ ، اين دو جمله از دعاوى امام سجاد (ع )، موضوع بحث و سخنرانى امروز است .
معنى اصلاح و كرم  
در جمله اول كلام امام ، دو لغت آمده كه لازم است معناى آنها روشن گردد. يكى اصلاح است و آن ديگر كَرَم .
الاصلاح اعادة ما فسد الى الصلاح ، والكرم افادة ما ينبغى لا لغرض . (189)
اصلاح عبارت است از برگرداندن چيزى كه فاسد شده به صلاح و سلامت ، و كرم انجام دادن كار شايسته اى است ، بدون توقع مادى .
گاهى يك فرد بر اثر ضربه اى كه به دستش وارد مى شود استخوان بازويش ‍ مى شكند و به صورت چند قطعه كوچك و بزرگ استخوان در عضله مى ماند و دست از كار مى افت . او به دكتر متخصّص مراجعه مى كند و دكتر با عمل جراحى ، وضع استخوان شكسته را مرتّب مى نمايد، دست را گچ مى گيرد تا از حركت باز ماند، و تدريجا استخوانهاى شكسته به هم بپيوندند و پس از مدتى كه استخوان وضع عادى بهخود گرفت ، جرّاح دست را باز مى كند و رفته رفته فعاليت دست آغاز مى گردد. بنابراين ، شكستن استخوان به معناى فاسد شدن دست است و عمل جراحى طبيب متخصّص به معناى اصلاح آن فساد است .
افراد لايق و اصلاح جامعه  
يكى از طُرق اصلاح و برطرف ساختن فساد، وجود افراد لايق در سرپرستى گروه يا فرمانروايى اجتماع است . گاهى سرپرست گروه ، فرد لايق و بافضيلتى است ، اما در بين آنان عناصر فاسد و منحرفى وجود دارد و بر اثر آن مجاهدتهاى سرپرست آنطور كه بايد به ثمر نمى رسد. هارون برادر حضرت موسى بن عمران (ع ) فردى بود كه براى سرپرستى و رهبرى شايستگى داشت . قرآن شريف در زمينه رسالت و نبوّت حضرت موسى (ع ) راجع به هارون فرموده است :
ووهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبيا. (190)
ما رحمت خود را به موسى ارزانى داشتيم و برادرش هارونرا نبى قرار داديم .
حضرت موسى (ع ) طبق مواعده الهى ، عازم ميقات شد.
و قال موسى لاخيه هرون اخلفى فى قومى واصلح ولا تتبع سبيل المفسدين . (191)
به برادرش هارون فرمود: بين مردم جانشين من باش ، به اصلاح امور بپرداز، و از منحرفين و اخلالگران تبعيّت منما.
موسى (ع ) رفت ، چند روزى برگشتن موسى (ع ) به تعويض افتاد. سامرى با حمايت و پشتيبانى افراد مُفسد، بُتى طلايى به صورت گوساله ساخت و مجاهدتهاى هارون در مبارزه با اين عمل ، به نتيجه نرسيد. موقعى كه حضرت موسى (ع ) برگشت ، از مشاهده اين اوضاع بشدّت ناراحت شد و برادر خود هارون را سخت مورد مؤ اخذه قرار داد و به او تعرّض كرد. هارون گفت :
ان القوم استضعفونى وكادوا يقتلوننى . (192)
افراد مانع اصلاح  
مردم مرا با ديده استضعاف نگريستند، به سخن من اعتنا نكردند و در خطر كشته شدن قرار گرفتم . هارون مرد الهى بود و شايسته رهبرى و اصلاح ، اما وجود افراد فاسد كه در راه باطل خويش مصرّ و پابرجا بودند، سدّ راه سعادت مردم مى شدند و با وسوسه و اخلال ، افكار آنان را از مسير حق مى گرداندند و خودشان نيز به نصايح خيرخواهانه او اعتنا نمى كردند.

بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
نرود ميخ آهنين بر سنگ
على (ع ) در دوران زمامدارى خود، با اين قبيل افراد فاسد مواجه بود. در موقعى كه جنگ با دشمنان اسلام ضرورت داشت ، به عناوين مختلف از شركت در جبهه شانه خالى مى كردند و مردم را نيز از اجابت دعوت باز مى داشتند و در نتيجه ، روز به روز فساد گسترش مى افت . على (ع ) ضمن سخنان تند و آتشين خود، آينده تيره مسلمين را گوشزد مى نمود، از آن جمله در يكى از خطبه ها فرمود:
والذى نفسى بيده ليظهرن هولاء القوم عليكم ليس لانهم اولى بالحق منكم ولكن لاسراعهم الى باطل صاحبهم وابطائكم عن حقى ، ولقد اصبحت الامم ظلم رعاتها و اصبحت اخاف ظلم رعيتى . (193)
سستى افراد در اقامه حق  
قسم به آن كس كه جان در دست اوست ، اين قوم بر شما غلبه خواهند نمود، نه از اين جهت كه آنان در حقّ از شما برتر و بالاترند، بلكه از اين جهت كه آنها در اجراى باطل زمامدار خود سريع ان و شما در اجراى دستور حق من بطى ء و سستيد. امتها صبح مى كردند در حالى كه از ستم فرمانروايان خويش خائف بودند و من صبح كرده ام در حالى كه از ظلم مردم خود خائفم .
قرآن شريف درباره منافقين افسادگر فرموده است :
واذا قيل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون . الا انهم هم المفسدون ولكن لا يشعرون . (194)
منافقين افسادگر 
وقتى به اينان گفته مى شود در زمين افساد نكنيد، مى گويند ما مصلح و برقرار كننده صلاح جامعه هستيم . آگاه باشيد اينان مفسدند و نمى دانند با اعمال نارواى خويش افساد مى نمايند.
پيمبران الهى و خلفاى بر حقشان علاقه مند بودند كه مفاسد اجتماعى را براندازند و مردم را به راه صلاح و رستگارى سوق دهند، ولى در هر عصر، افراد مخالف و مزاحم وجود داشتند كه سدّ راه اصلاح جامعه مى شدند و پيمبران مى دانستند كه در نيل به هدف انسان سازى خود موفقيت كامل نخواهند داشت ، ولى از فعاليت دست نمى كشيدند و زبان حال همه آنان مانند زبان قال حضرت شعيب بود كه مى فرمود:
ان اريد الاصلاح مااستطعت . (195)
پيامبران و اصلاح بشر 
من به قدر تواناييم اراده دارم در اصلاح جامعه مجاهده كنم .
ولى با همه مزاحمتها كه مخالفين به وجود آوردند، پيمبران الهى به پيروزى هاى شايان ملاحظه اى نايل آمدند و در اخلاق و اعمال بسيارى از مردم اثر گذاردند و آنان را به راه پاكى و درستى سوق دادند. آنچه از خلقيات حميده و سجاياى انسانى در جهان مشاهده مى شود، منشاء اصلاح آنها پيمبران بوده اند. در دنياى مادى امروز كه لذت گرايى بر جهان حاكم شده و به قول يكى از غربى ها، انسانيّت پيش پاى بت اقتصاد قربانى گرديده ، هنوز هم عده زيادى متوجه مكتب پيمبران اند و مى خواهند خويشتن را با تعاليم آسمانى آنان منطبق نمايند. خلاصه ، پيشوايان دين و فرستادگان خداوند مجراى فيض الهى در اصلاح مفاسد بوده اند، كوشش ‍ داشتند تا جايى كه قادرند افكار مردم را بسازند و آنها را مهياى قبول فيض ‍ اصلاح بارى تعالى بنمايند و در مواردى كه فعاليتهاى بشرى جوابگوى مفاسد نباشد و نتواند وضع موجود را دگرگون سازد، بايد براى رفع فساد از قدرت رفع قيوم استفاده نمود و اين قبيل مفاسد گاهى جنبه عمومى دارد و مربوط به همه مردم است و گاه جنبه خصوصى دارد و هدف ، اصلاح مفاسد شخص معين است و اين هر دو، قسمت در ادعيه ائنّه معصومين عليهم السلام آمده است . در دعاى معروفى كه مسلمانان در ماه رمضان مى خوانند، ضمن درخواستهاى متعدد عرض مى كنند:
اللهم اصلح كل فاسد من امور المسلمين .
بار الها تمام مفاسدى را كه مسلمانان جهان گرفتار آنها هستند با قدرت لايزال خود اصلاح فرما.
اصلاح عمومى و خصوصى  
اما مفاسدى كه از جهت خصوصى مورد دعا و درخواست واقع مى شود مانند بيمارى كه اصلاح مفاسد مزاجى خود را درخواست مى كند يا تاجرى كه در امر كسب دچار اختلال گرديده و از بارى تعالى اصلاح آن را مى طلبد، يا پدرى كه فرزندش به فساد اخلاق مبتلا شده و اصلاحش را از خداوند مى خواهد و اين نيز در ادعيه ائمه معصومين عليهم السلام آمده است و جمله اول دعاى امام سجاد (ع ) موضوع بحث امروز از اين قبيل است . حضرت زين العابدين (ع ) اصلاح خود را به كَرَم پروردگار كريم درخواست نموده است . ولى ملاحظه مى نماييد كه امام متعلق اصلاح را در دعا ذكر نكرده و به زبان نياورده است . اگر اين دعا را يك فرد مسبمان غير معصوم به پيشگاه خدا عرض مى كرد احتمال داده مى شد كه درخواستش براى اصلاح پاره اى از عقايد فاسد و اخلاق بد باشد يا مى خواهد انديشه ها و افكارش ، يا گفتار و رفتارش اصلاح شود، يا ديگر مفاسد جسمى و روحى از اين قبيل . ولى در مورد امام معصوم كه منزّه از انحرافهاى اعتقادى و اخلاقى و مبرّى از نقايض قولى و عملى است ، چنين احتمالاتى راه ندارد و بايد بگوييم كه از اراده امام در اين قطعه از دعا ناآگاهيم و نمى دانيم اصلاح چه امورى را از پيشگاه الهى خواسته و در گفته خود اراده نموده است . به طور اجمال در حادثه خونين كربلا و در واقعه بسيار سنگين و دردناك روز عاشورا و همچنين در طول ايام اسارت اهل بيت عليهم السلام در سفر كوفه و شام ، افرادى پست و فرومايه براى جلب توجه يزيد و راضى ساختن آل اميّه ، مفاسدى بزرگ به بار آوردند، ظلمها و ستمهايى جبران ناپذير درباره خانواده معظم رسول اكرم (ص ) مرتكب شدند و پس از مراجعت به مدينه ، اذيتها و آزارها به شكلهاى مختلف از ناحيه عمال حكومت نسبت به حضرت على بن الحسين عليه السلام كم و بيش ادامه داشت . آن همه اعمال ناروا از ناحيه آن عناصر فاسد و دنياپرست ، آثارى بسيار تلخ و خاطراتى رنج آور و فراموش ناشدنى در روح امام (ع ) به جاى گذارد و با ياد آنها همواره در عذاب روحى به سر مى برد، تنها خداوند است كه با قدرت لايزال خود مى تواند آن ويرانيهاى درونى و آن ضايعات روحى و معنوى را زايل فرمايد.
حكومت بنى اميه و اختناق  
با توجه به اينكه منشاء تمام ناگوارى ها، سياست ظالمانه خليفه وقت بود، و با در نظر گرفتن اختناقى كه از ناحيه دولت بنى اميه بر مردم حكومت مى كرد، حضرت زين العابدين (ع ) نمى توانست وقايع تلخ گذشته را شرح دهد و نمى شد متعلق اصلاح را حتى به صورت دعا به زبان آورد، به همين جهت در كلام خود از متعلق اصلاح نام نبرده و تنها از پيشگاه خداوند كريم اصلاح را درخواست نموده است . در تتميم بحث راجع به جمله اول دعاى مكارم الاخلاق موضوع سخنرانى امروز، لازم است درباره كريم كه در سخن امام (ع ) آمده توضيح مختصرى داده شود.
فى اسماء اللّه تعالى الكريم هو الجواد المعطى الذى لاينفد عطاوه وهو الكريم المطلق والكريم الجامع لانواع الخير والشرف والفضائل . (196)
از جمله اسماء حضرت بارى تعالى ، كريم است . او جوادى است بخشنده كه هرگز عطايش پايان نمى يابد، او كريم مطلق است ، او كريمى است كه جامع انواع خوبى و شرف و فضايل است .
در قرآن شريف ، لغت كريم در موارد متعدّد و براى موجودات مختلف به كار رفته است . راجع به كتاب مجيد فرموده :
انه لقرآن كريم اى كثير النفع لاشماله على اصول العلوم المهمة فى المعاش والمعاد. (197)
بيگمان اين قرآن كريم است ، زيرا نفعش بسيار و دانستنى هاى مهم راجع به امور معاش و معاد را در بر دارد.
درباره ارزش انسان فرموده :
ولقد كرمنا بنى آدم . (198)
قرآن و كلمه كريم  
ما انسان را از كرامت و بزرگوارى برخوردار ساخته ايم .
كرامت انسان براى دارا بودن عقل ، نطق ، وجدان اخلاقى ، تمايلات عالى انسانى ، هوش سرشار، صورت زيبا، اندام معتدل ، سلطه بر تمام منابع ارضى ، قدرت بهره بردارى از ذخاير طبيعى ، و ديگر مزايايى از اين قبيل است . كرامتى كه خداوند به انسان اعطا فرموده ، مزيّتى است تكوينى و عطيّه اى است الهى كه در آفرينش او به كار برده ، اما كرامت اكتسابى انسان در پيشگاه خداوند از راه تقوى و پاكى به دست مى آيد و هر كس تقواى بيشترى دارد، نزد بارى تعالى از كرامت فزونترى برخوردار است . قرآن شريف فرمود:
ان اكرمكم عند اللّه انقيكم . (199)
كريمترين و پر ارجترين شما نزد بارى تعالى ، كسانى هستند كه واجد تقواى بيشترند.
بعضى از سعادتمندان علاوه بر كرامت طبيعى انسان و كرامت اكتسابى تقوى ، از كرامتهاى ديگرى نيز بهره مندند و حضرت يوسف صديق از جمله آنان است .
يوسف صديق و كرامت  
فى الحديث : ان الكريم ابن الكريم يوسف بن يعقوب لانه اجتمع له شرف النبوة . والعلم . والجمال . والعفة . و كرم الاخلاق . والعدل . و رياسة الدنيا والدين . (200)
كرم و پسر كريم ، يوسف فرزند يعقوب است ، زيرا در وجود او برترى هاى متعددى جمع شد: شرافت پيمبرى ، علم و زيبايى ، عفت و كرامت خلق ، عدل و رياست دنيا و دين .
خلاصه ، امام سجاد (ع ) در جمله اول دعاى مورد بحث امروز، عرض ‍ مى كند:
واصلحنى بكرمك .
بار الها! ويرانى هاى درونى و برونى و آسيبهاى جسمى و روحى كه بر اثر ظلم حكام و صدمات عناصر بى ايمان و منافق در وجودم به جاى مانده است ، تو با كرامت و بزرگوارى خود آنها را اصلاح فرما.
در جمله دوم ، امام به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و داونى بصنعك .
در اين عبارت ، دو كلمه آمده كه بايد معناى آنها از نظر لغت روشن شود، يكى مداوا و آن ديگر صنع . عرب زبان از به كار بردن كلمه مداوا همان معنى را اراده مى كند كه فارسى زبان مى فهمد:
داويته اى عالجته بالدواء. (201)
او را مداوا نمودم يعنى با دواء وى را علاج كردم .
صنع و مداوا 
راغب در معناى صنع مى گويد:
الصنع اجادة فكل صنع فعل و ليس كل فعل صنعا، ولا ينسب الى الحيوانات والجمادات كما ينسب اليها الفعل . قال : صنع اللّه الذى اتقن كل شى ء. (202)
صنع انجام دادن كار است متقن و محكم . بنابراين ، صنع كار است ، اما هر كارى صنع نيست . از اين رو، درباره اعمال حيوانات و جمادات ، كار گفته مى شود، ولى صنع گفته نمى شود. در قرآن شريف ، عمل خداوند صنع خوانده شده و فرموده : صنع خداوند است كه هر چيزى را متقن و محكم ساخته است .
كلمه مداوا در مورد بيمارى ها به كار برده مى شود و افراد بيمار گاهى گرفتار عوارض در ناحيه جسم اند مانند بيماران چشم و گوش و حلق و بينى ، و گاهى مبتلا به عوارض روحى هستند مانند كسانى كه چشم دلشان نابيناست و گوش دلشان ناشنوا. مرجع درمان بيمارى هاى جسم پزشكان هستند و مرجع بيمارى هاى معنوى ، پيمبران . عل (ع ) درباره پيمبر بزرگوار اسلام (ص ) فرموده :
طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه واحمى مواسمه ، يضع ذلك حيث الحاجة اليه ، من قلوب عمى ، و آذان صم ، والسنة بكم متتبع بدوائه مواضع الغفلة ، ومواطن الحيرة . (203)
رسول اكرم (ص ) طبيب سيارى است كه مرهمها و ابزارهاى درمانى خويش ‍ را مهيّا نموده و در موارد احتياج آنها را به كار مى گيرد، براى كسانى كه دلشان فاقد بينش است ، گوش دلشان ناشنوا، و زبان قلبشان لال است . از داروهاى شفابخش خود در مواقع غفلت و در موارد حيرت استفاده مى نمايد.
عوارض معده و كليه و كبد را اطبّاى جسم بيمارى مى دانند و مبتلايان با مراجعه به پزشكان متخصّص مى توانند خويشتن را درمان نمايد. حالت روحى نفاق و حَسَد و كِبْر در نظر طبيبان روح و علماى اخلاق بيمارى است و مبتلايان با مراجعه به مربّيان الهى مى توانند خويشتن را معالجه كنند. قرآن شريف نفاق و دورويى را صريحا مرض شناخته و افراد منافق را بيمارى مبتلا خوانده است .
بيمارى هاى روحى  
فى قلوبهم مرض (204)
قلبهاى منافقين آلوده به مرض نفاق است .
حسد نيز در اخلاق اسلام از بيمارى هاى روح شناخته شده و در اين باره روايات زيادى از اولياى گرامى دين رسيده است .
عن على عليه السلام قال : الحسد داء عياء لايزول الاّ بهلك الحاسد او موت المحسود. (205)
على (ع ) فرموده : حَسَد، بيمارى عاجز كننده اى است و از ضمير محو نمى شود مگر به هلاك حسود يا مردن محسود.
جالب آنكه بيمارى روحى حَسَد آنقدر زيانبار است كه مى تواند سلامت بدن را از ميان ببرد و شخص حسود را به بيمارى جسم مبتلا نمايد.
و عنه عليه السلام : العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد. (206)
شگفت آور است كه حسودان غافل اند از اينكه بيمارى حَسَد ممكن است به سلامت بدنشان آسيب رساند.
عن جابر بن عبداللّه الانصارى قال : مر رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله برجل مصروع وقد اجتمع عليه الناس ينظرون اليه . فقال على ما اجتمع هولاء. فقيل له على مجنون يصرع . فنظر اليه فقال ما هذا بمجنون . الا اخبركم بالمجنون حق المجنون . قالوا بلى يا رسول اللّه . قال : ان المجنون حق المجنون المتبختر فى مشيه ، الناظر فى عطفيه ، المحرك جنبيه بمنكبيه ، فذلك المجنون و هذاالمبتلى . (207)
جابر بن عبداللّه انصارى مى گويد: روى رسول اكرم (ص ) در گذركاه با شخص مصروعى برخورد كه مردم براى تماشاى او اطرافش جمع شده بودند. رسول اكرم (ص ) پرسيد: براى چه مردن اجتماع كرده اند؟ عرض ‍ شد: گِرد ديوانه مصروعى جمع شده اند. حضرت به مصروع نظر كرد، سپس ‍ فرمود: اين شخص ديوانه نيست . آيا به شما نگويم كه ديوانه واقعى و مجنون حقيقى كيست ؟ عرض كردند: آرى بفرمايى يا رسول اللّه . فرمود: ديوانه حقيقى آن كتبخترى است كه با تكبّر راه مى رود و از خودپسندى به دامنهاى خويش نگاه مى كند، و پهلوهاى خود را با حركت دوشهاى خوى حركت مى دهد. چنين شخصى ديوانه و مجنون واقعى است و اين مردى كه گردش جمع شده ايد، دردمند مبتلايى است .
امام سجاد (ع ) در جمله اول دعاى مورد بحث امروز، متعلق اصلاح را ذكر نفرموه و در جمله دوم نيز از متعلق مداوا نام نبرده است . همانطور كه در جمله اول مذكور افتاد، اگر آن دعا را يك فرد مسلمان غيرمعصوم به زبان مى آورد، احتمال داده مى شد كه درخواستش براى اصلاح پاره اى از عقايد باطل و اخلاق فاسد باشد، اما براى امام معصوم كه منزّه از انحراف عقايد و اخلاق و مبرّى از نقايص قولى و عملى است ، چنين احتمالى راه ندارد و گفته شد كه نمى دانيم امام (ع ) اصلاح چه امورى را از پيشگاه الهى درخواست نموده است . جمله دوم دعا را هم اگر يك مسلمان غيرمعصوم به زبان آورده بود، احتمال داده مى شد مقصودش پاره اى از امراض اخلاقى و روحى باشد اما در مورد امام معصوم اين احتمال داده نمى شود. در اينجا نيز بايد بگوييم كه نمى دانيم امام سجاد (ع ) مداواى چه بيمارى ها و امراضى را از خداوند درخواست نموده است .
امام (ع ) و درمان آلام روحى  
احتمال داده مى شود كه نظر حضرت زين العابدين (ع ) در مداوايى كه از خداوند درخواست نموده ، درمان رنجها و آلامى باشد كه از حادثه كربلا و ديگر ناملايمات در روح و جسمش باقى مانده و بر اثر اختناقى كه دولت جبار به وجود آورده ، نمى تواند به زبان بياورد و محتمل است كه مراد امام (ع ) مداوا و علاج دردهاى بى درمان تهمت و افتراء غلاة و دشمنان باشد كه بيش و كم ، تمام ائمّه معصومين عليهم السلام درعصر خود كرفتار آنها بوده اند و فشار روحى آن تهمتها از فشار هر بيمارى دردناكى سخت تر و رنج آورتر است . در اينجا براى مزيد اطلاع شنوندگان محترم ، به پاره اى از مشكلات و رنجهاى روحى امام صادق (ع ) كه از ناحيه غلات و دشمنان به آن حضرت وارد آمده است ، اشاره مى شود.
عن سدير عن ابيه قال : قلت لابيعبد اللّه عليه السلام ان قوما يزعمون انكم الهة يتلون علينا بدلك قرآنا، يا ايها الرسل ! كلوا من الطيبات واعملوا صالحا انى بما تعملون عليم .قال (ع ): يا سدير! سمعى وبصرى وشعرى وقشرى ولحمى ودمى من هولاء برءاء. بل اللّه منهم و رسوله . ما هولاء على دينى آبائى واللّه لا يجمعنى واياهم يوم الا و هو عليهم ساخط. (208)
سدير از قول پدرش نقل نموده كه به امام صادق (ع ) عرض كردم : كسامى گمان دارند كه شماها خدايان هستيد و به اين عنوان براى ما قرآنى مى خوانند: اى پيمبران ! از چيزهاى پاك بخوريد و كارهاى خوب انجام دهيد كه من به آنچه انجام مى دهيد آگاهم . امام صادق (ع ) فرمود: اى سدير! گوش و چشم و مويم و پوست و گوش و خونم از اين گروه برى و بيزار است ، خداوند و رسول او از آنان برى باشند، اينان بر دين من و دين پدران من نيستند، خداوند هيچ روزى بين من و اينان حمع نمى كند، مگر آنكه نسبت به آنها خشمگين است .
دردهاى امام صادق (ع ) 
مراتب ناراحتى و دردمندى امام صادق (ع ) از تهمتهاى غلاة و گمراه ساختن مردم آگاه از كيفيت سحن گفتن آن حضرت به خوبى مشهود است . جريان ديگرى در حضور امام صادق (ع ) واقع شد كه نشان داد بدخواهان و دشمنان ائمّه چه دروغهايى را به صورت حديث جعل كرده و به خورد افراد ساده دل و خوش باور داده بودند و در اينجا قسمتى از آن جريان ذكر مى شود. ميمون بن عبداللّه مى گويد: جمعى حضور امام صادق (ع ) شرفياب شدند براى گرفتن حديث . اينان از ولايت آمده بودند. من در آن موقع نزد امام (ع ) بودم . به من فرمود: آيا هيچ يك از اينان را مى شناسى ؟ عرض كردم : نه . فرمود: پس چرا نزد من آمده اند؟ عرض كردم : اينان طالب حديث اند و باك ندارند از چه كسى حديث را بگيرند. حضرت به يكى از آنان فرمود: آيا از غير من حديث شنيده اى ؟ گفت : بلى . حضرت فرمود: بعضى از شنيده هايت را براى من بگو. گفت : ما اينجا آمده ايم كه از شما حديث بشنويم ، نيامده ايم كه براى شما حديث بگوييم ، و خلاصه ، پس از مذاكرات ، قبول كردند مقدارى از احاديثى را كه شنيده اند به عرض امام صادق (ع ) برسانند، و در اينجا پاره اى از گفته هاى آنها به عرض شنوندگان محترم مى رسد:
حدثنى سفيان الثورى عن محمد بن المنكدر انه راءى عليا عليه السلام على منبر بالكوفة و هو يقول : لئن اتيت برجل يفضلنى على ابى بكر و عمر لاجلدنه حد المفترى . فقال ابو عبداللّه عليه السلام ردنا. قال حدثنا سفيان عن جعفر انه قال حب ابى بكر و عمر ايمان و بعضهما كفر. قال ابوعبداللّه عليه السلام لما قتل اهل صفين بكى عليهم ، فقال جمع اللّه بينى و بينهم فى الجنة . فقال له ابوعبداللّه عليه السلام : من اىّ البلاد انت ؟ قال من اهل البصرة . قال هذا الذى تحدث عنه وتذكر اسمه جعفر بن محمد هل تعرفه ؟ قال لا. قال فهل سمعت منه شيئا قط؟ قال لا. قال فهذه الاحاديث عندك حق ؟ قال نعم . قال فمتى سمعتها؟ قال لا احفظ. قال الا آنهااحاديث اهل مصرنا منذ دهرنا. قال له ابوعبداللّه (ع ) لو رايت هذا الرجل الذى تحدث عنه فقال لك هذه التى ترويها عنى كذب و قال لااعرفها ولم احدث بها، هل كنت تصدقه ؟ قال لا. قال و لم ؟ قال لانه شهد على قوله رجال لو شهد احدهم على عتق رجل لجاز قوله . (209)
سفيان ثورى از محمد بن منكدر حديث نموده كه ديدم على (ع ) را در يكى از منابر كوفه مى گفت : اگر مردى را نزد من بياورند كه مرا برتر از ابى بكر و عمر مى داند، او را با تازيانه ، حد مفترى خواهم زد. امام صادق (ع ) فرمود: باز هم بگو. عرض كرد: سفيان از جعفر حديث نموده كه على (ع ) فرمود: حب ابى بكر و عمر ايمان است و بغض آن دو كفر است . حضرت از او خواست باز بگويد. گفت : سفيان ثورى از امام صادق (ع ) حديث نموده ، پس از آنكه على (ع ) اهل صفيّن را كشت ، بر آنان گريست ، سپس فرمود خداوند مرا و آنها را در بهشت گرد آورد. آنگاه امام صادق (ع ) به وى فرمود: اهل كجايى ؟ گفت : اهل بصره هستم . فرمود: كسى را كه از او حديث نموده اى و اسمش را جعفر خوانده اى آيا مى شناسى ؟ گفت : نه . فرمود: آيا اين احاديث نزد تو حق است ؟ عرض كرد: بلى . فرمود: آنها را از كى شنيده اى ؟ گفت : به خاطر ندارم ، جز آنكه اين احاديث در طول زندگانى ما نزد اهل بصره مشهور و معروف است . امام (ع ) فرمود: اگر آن مردى را كه از او حديث نموده اى ببينى و به تو بگويد: آنچه را كه از من حديث نموده اى دروغ است و من نگفته ام ، تصديقش مى كنى ؟ گفت : نه . فرمود: چرا؟ عرض ‍ كرد: براى آنكه كسانى بر قول او شهادت داده اند كه اگر يك نفر آنها شهادت بدهد، بر آزادى مردى قولش مورد قبول و تاءييد است .
آيا كدام بيمارى و رنجى براى امامان معصوم دردناكتر از اين قبيل تهمتهاست ؟ امام زين العابدين (ع ) در جمله دوم دعاى موضوع بحث امروز، متعلق تداوى را به زبان نياورده و عرض نموده است :
و داونى بصنعك .
بار الها! با صنع متقن خود مرا مداوا كن .
ممكن است گفته شود مراد حضرت از مداوا، درمان باقيمانده عوارض ‍ روحى و جسمى حادثه كربلاست ، يا بگوييم امام سجاد(ع ) در دعاى خود، علاج تهمتهاى غلاة و دشمنان را قصد كرده است .
به هر صورت ، حضرت على بن الحسين عليه السلام از بارى تعالى درخواست دارد تمام عوارض روحى و جسميش را با مداواى حكيمانه و صنع متقن خود علاج فرمايد.
70 : واظلّنى فى ذراك ، وجللنى رضاك . 
امام (ع ) و دو خواسته مهم  
در اين قطعه از دعاى شريف مكارم شيرازى ، حضرت زين العابدين عليه السلام دو خواسته مهم از پيشگاه الهى دارد كه با دو جمله كوتاه ، آن را ادا نموده است . اول : پروردگارا با پوششى كه وابسته به ذات اقدس توست ، بر من سايه افكن . دوم : پروردگارا! تمام وجود مرا با جامعه رضا و خشنوديت بپوشان .
به خواست خداوند، اين دو جمله از دعاى امام سجاد (ع ) موضوع بحث و سخنرانى امروز است .
الظل الفى ء الحاصل من الحاجز بينك و بين الشمس اىّ شى ء كان . (210)
ظلل سايه اى است كه از وجود چيزى حاصل مى شود كه بين تو و آفتاب ، فاصله است ، و آن چيز هر چه باشد، از درخت و ديوار يا خيمه و سقف يا چيزهايى از اين قبيل .
ارزش سايه در مناطق گرم  
كسانى كه در مناطق گرمسير زندگى مى كنند، يا در نقاطى هستند كه تابش ‍ آفتاب تابستان به سر و صورتشان زننده و ناراحت كننده است ، به خوبى مى دانند كه سايه و سايبان تا چه حدّ ارزشمند و مهمّ است . اگر كسى در فصل تابستان در اين قبيل مناطق ، پياده در بيابان بماند و با تابش آفتاب مواجه گردد و به سايه و سايبان دسترسى نداشته باشد، بر اثر اشعّه آفتاب حدّاقل به آفتابزدگى مبتلا مى شود و دچار عارضه پوستى مى گردد و ممكن است در مواقعى دچار وضعى شود كه حياتش از دست برود. سايه براى مردم اين سرزمينها نعمتى است بسيار بزرگ و رحمتى است توصيف ناشدنى و چون سايه ، حافظ سلامت و بهداشت و مايه تاءمين آسايش و رفاه است ، مردم اين سرزمينها پذيرفته اند كه خدمات پر ارج علمى و عملى افراد نافع و مفيد را به سايه تشبيه كنند و در مقام دعا، بقا و دوام ظلّشان را از پيشگاه خداوند درخواست نمايند. عرب زبانها درباره كسانى كه وجودشان از جهت خدمت علمى و مالى بسيار نافع است ، مى گويند: مذظله ، دام ظله ، ادام اللّه ظله و از اين قبيل . فارسى زبانان نيز درباره آنان مى گويند: سايه اش مستدام باد، سايه شما از سرما كم نشود، اميد است هميشه زير سايه شما باشيم و از اين قبيل .
آنجا كه تابش آفتاب نعمت است  
در بعضى از كشورهاى غربى وضع طبيعى به گونه اى نمى بينند. گاهى كه آفتاب ظاهر مى شود، حرارتى بسيار مطبوع و دلپذير دارد. اگر در يكى از روزهاى تابستان هوا آفتابى باشد، آن روز مردم جشن دارند و براى آنكه بدنشان از نور خورشيد بهره مند شود، بسيارى از افراد كار خود را ترك مى گويند، كنار دريا مى روند، جامه را از بدن بيرون مى آورند، و برهنه روى شنهاى كنار دريا مى خوابند تا بتوانند از پرتو خورشيد استفاده كنند و اگر كسى آنقدر در آفتاب خوابيد كه پوستش قهوه اى رنگ شد، بسيار خوشحال است از اينكه توانسته به قدر كافى از خورشيد بهره بگيرد و ذخيره بهداشتى براى خود تاءمين نمايد. در چنين مملكتى ، اگر يك دانشجوى ايرانى براى تشكّر و قدردانى از استاد خود، جمله خداوند سايه بلند پايه استاد را بر سر من پايدار و مستدام بدارد به زبان خود استاد ترجمه كند و در مقابل او و ديگر دانشجويان اهل همان كشور بخواند، استاد و دانشجويان معناى كلام او را نمى فهمند، بهت زده به وى مى نگرند، چه مى خواهد بگويد؟ زيرا در نظر آنان سايه افكندن بر سر كسى كه مى خواهد آفتاب بگيرد و سلامت خود را تاءمين نمايد، نه تنها نعمت و رحمت نيست بلكه مايه محروم ماندن از نعمت نور و مانع تاءمين بهداشت و سلامت اوست . بنابراين ، مردمانى كه در مناطق سرد و ابرى جهان زندگى مى كنند و در سراسر تابستان آرزوى ديدن چند روز آفتاب را دارند، معناى جمله فارسى خداوند سايه شمار را مستدام بدارد يا جمله عربى ادام اللّه ظلكم را نمى فهمند و نعمت سايه براى مناطق گرمسير يا جاهايى است كه آفتاب تابستانش سوزان و طاقتفرسات . با توجه به اينكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمّه معصومين عليه السلام در منطقه گرم متولد شده اند و با در نظر گرفتن اين مطلب كه اغلب مسلمانان صدر اسلام مواليد مناطق گرم بوده اند و قدر و منزلت سايه را مى دانستند، اولياى گرامى اسلام به منظور توجه دادن مسلمانان به اهميّت پاره اى از امور دينى ، كلمه ظلّ را مورد استفاده قرار داده و آن را در متن كلام خود آورده اند، از آن جمله :
فى الحديث : الجنة تحت ظلال السيوف . (211)
بهشت زير سايه شمشيرهاست .
براى آنكه مردم ، ارزش جهاد اسلامى را بفهمند و در انجام اين وظيفه خطير ترغيب شوند، از سايه شمشير سخن گفته شده و خاطر نشان گرديده است كه بهشت عزت و آزادى در دنيا و بهشت جاودان در عالم آخرت ، زير سايه شمشير به دست مى آيد و مردن با فداكارى و از خودگذشتگى در راه خداوند مى توانند به آن نايل گردند.
سايه ماه رمضان  
فى الحديث انه خطب آخر يوم من شعبان فقال : ايها الناس ! قد اظلكم شهر عظيم . (212)
در حديث است كه پيشواى اسلام (ص )، روز آخر ماه شعبان خطبه خواند و فرمود: اى مردم ! ماه عظيم بر شما سايه افكنده است .
در اين حديث هم از كلمه ظلّ استفاده شده ، براى آنكه مردن به ارزش ‍ اين ماه مقدّس واقف گردند و آنطور كه بايد و شايد وظايف دينى خود را انجام دهند، اين ماه را سايه نعمت و رحمت معرفى نموده و بدين وسيله ، افراد را به وظيفه شناسى تشويق فرموده است .
كلمه ظلّ در احاديث مربوط به آخرت نيز آمده است و اولياى دين مژده داده اند كسانى كه در دنيا به مردم خدمت مى كنند و عقده روحى آنان را مى گشايند يا در اطاعت پروردگار جدّى و كوشا هستند، در قيامت از سايه رحمت حضرت بارى تعالى برخوردار مى گردند.
عن النبى صلى اللّه عليه و آله اقل : من اراد ان يظله اللّه فى ظل عرشه يوم لا ظل الا ظله فلينظر معسرا او ليدع له عن حقه . (213)
رسول اكرم (ص ) فرمود: كسى كه مى خواهد خداوند او را در سايه عرشش ‍ جاى دهد، در روزى كه جز سايه او ظلّى نيست ، به مديون تنگدست خود مهلت دهد يا از طلب خود چشم پوشى نمايد.
سايه الهى در قيامت  
عن على عليه السلام قال : ظل اللّه سبحانه فى الاخرة مبذول بمن اطاعة فى الدنيا. (214)
على (ع ) فرموده : سايه خداوند سبحان در عالم آخرت براى كسانى است كه او را در دنيا اطاعت نموده و بى قيد و شرط، فرمانش را به كار بسته اند.
خلاصه ، سايه از نظر جسمى و روحى ، مادّى و معنوى ، دنيوى و اخروى داراى ابعاد مختلف و هر بُعدى به نوبه خود جالب و شايان ملاحظه است . امام سجاد(ع ) در جمله اول دعاى مورد بحث امروز، به پيشگاه الهى عرض ‍ مى كند:
واظلنى ...
بار الها! مرا در سايه رحمت خود قرار ده .
امام (ع ) و سايه خداوند 
ولى حضرت زين العابدين (ع ) سايه رحمت الهى را به طور مطلق نخواسته ، بلكه آن را با قيد مخصوصى درخواست نموده است .
عرض مى كند:
واظلنى فى ذراك .
الذرى بالفتح كل ما استترت به . (215)

ذرى در لغت عرب به هر چيزى گفته مى شود كه اشياء ديگر را به وسيله آن مى پوشانى .
پس معناى كلام امام (ع ) چنين مى شود: بار الها! مرا در سايه رحمت خود قرار ده ، اما با پوششى كه انتسابش فقط به ذات اقدس تو باشد و بس .
براى آنكه كلام حضرت زين العابدين (ع ) روشن شود، لازم است مقدمه كوتاهى را به عرض شنوندگان محترم برساند. در خلال بحثهاى قبل اشاره شد كه خداوند، اين عالم را دار وسايل و اسباب قرار داده و فيض بارى تعالى از مجارى مقرّر به مردم مى رسد. مثلا رازق خداوند است ، امّا فيض رزق بارى تعالى از راه كشاورزى به دست مى آيد. شافى خداوند است ، اما فيض شفاى او از راه طبيب و دوا نصيب بيمار مى گردد. در قرآن شريف آمده :
انا لننصر رسلنا. (216)
البته ما پيمبران خود را يارى مى كنيم .
نصرت الهى بى واسطه و باواسطه  
در اين آيه ، خداوند يارى را منتسب به خود نموده ، اما در آيه ديگر رسول گرامى اسلام (ص ) را مخاطب ساخته و فرموده است :
هوالذى ايدك بنصره و بالمؤ منين . (217)
اوست خداوندى كه ترا به نصرت خود و به نصرت مؤ منين تاءييد نموده .
ملاحظه مى كنيد كه در اين آيه قسمتى از فيض نصرت بارى تعالى به طور مستقيم شامل حال پيمبر گرامى اسلام (ص ) شده و قسمت ديگر از مجراى يارى و فداكارى اهل ايمان ، نصيب آن حضرت گرديده است . فيض عفو و مغفرت حضرت بارى تعالى نيز مانند ساير فيضهاى او از مجارى خاصّى نصيب گناهكاران مى شود. در دنيا كه دار تكليف است ، مجارى دست يافتن به عفو الهى توبه است .
گناهكارى كه به خود مى آيد، از خواب غفلت بيدار مى شود، با نيّت خالص ‍ و ضمير پاك به سوى خداوند برمى گردد، و از گناهان خويش در پيشگاه الهى اظهار ندامت و شرمندگى مى نمايد و خواستار عفوش مى گردد، پروردگار مهربان توبه او را مى پذيرد و لكه هاى گناه را از صفحه اعمالش ‍ مى زدايد و آنچنان مى شود كه گويى اصلا گناه نكرده است .
عن النبى صلى اللّه عليه و آله قال : لاشفيع انجح من التوبه . (218)
رسول اكرم (ص ) فرموده : هيچ شفيعى براى نجات گناهكاران همانند توبه پيروزمند و موفق نيست .
شفاعت شفعاء در قيامت  
مجراى دوم براى نيل به مغفرت بارى تعالى ، شفاعت شفعاء در عرصه قيامت است . كسانى كه در دنيا نتوانسته يا نخواسته اند با توبه ، خويشتن را مشمول عفو الهى نمايند و از فيض مغفرتش برخوردار گردند، ممكن است در قيامت با اذن بارى تعالى از شفاعت كسانى كه حق شفاعت دارند بهره مند شوند، به عفو و بخشش خداوند دست يابند، و به عذاب گناهانشان معذّب و مبتلا نگردند.
ظل اللّه يا سايه خداوند يكى از فيضهاى بسيار مهم حضرت بارى تعالى است . اين فيض ممكن است از راه اطاعت و بندگى او به دست آيد يا از مجراى خدمت به انسانها و دستگيرى از افتادگى و كارهايى نظير اينها. در واقع وسيله پوشش و عامل ظلّ كارهايى است كه براى خداوند انجام مى شود، ولى امام سجاد(ع ) در دعاى خود اين قبيل ظلّ را كه سايبانش عمل مخلوق مستند به ذات اقدس او باشد و بس . مى توان گفت : مصداق درخواست امام زين العابدين (ع ) ظلّى است كه سايبانش رضوان اللّه باشد. رضوان خداوند فقط وابسته به ذات اقدس اوست ؛ رضوان خداوند آنقدر بلند پايه و رفيع است كه قرآن شريف آن را از عالى ترين درجات بهشت و تمام محتوياتش بزرگتر خوانده و فرموده است :
عظمت رضوان الهى  
وعد اللّه المؤ منين والمومنات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و مساكن طيبة فى جنات عدن و رضوان من اللّه اكبر ذلك هو الفوز العظيم . (219)
خداوند به مردان و زنان با ايمان بهشت را وعده فرموده كه از زير درختانش ‍ نهرها جارى است و در آن به طور جاودان مستقرّند و در بهشت عدن كه عالى ترين مقام است ، جايگاههايى براى سكونت وجود دارد كه زندگى در آنها بسيار مطبوع و گواراست ، اما خشنودى و رضاى حضرت بارى تعالى بزرگتر است و اين عطايا براى افراد با ايمان پيروزى و موفقيتى است عظيم .
روى عن النبى صلى اللّه عليه و آله انه قال : عدن دار اللّه التى لم ترها عين ولم تخطر على قلب بشر، لايسكنها غير ثلاثة : النبيين والصديقين والشهداء. (220)
از رسول اكرم (ص ) روايت شده كه فرموده : عدن خانه خداوند است ، خانه اى است كه نه چشم آن را ديده و نه به قلب بشر خطور نموده است . در بهشت عدن جز سه گروه سكونت ندارند. پيمبران و صديقين و شهدا.
امام زين العابدين (ع ) در جمله اول دعاى مورد بحث امروز، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
واظلنى فى ذراك .
بار الها! مرا در سايه خودت قرار ده . سايه اى كه پوشش آن مستند به ذات اقدس تو باشد.
به شرحى كه توضيح داده شد، بعيد نيست گفته شود: امام سجاد(ع ) در اين جمله دعا از خداوند مى خواهد كه همواره در ظلّ او و در پوشش رضوان ذات اقدسش مستقر باشد.
حضرت على بن الحسين عليه السلام در جمله دوم دعاى مورد بحث امروز عرض مى كند:
وجللنى رضاك : بار الها! تمام وجود مرا با جامعه رضا و خشنوديت بپوشان .
معنى جلله در كلام امام (ع ) 
جلله غطاه ، ومنه جلل المطر الارض اذا عمها و طبقها فلم يدع شيئا الا غطى عليه . (221)
جلله يعنى او را پوشاند و بر همين اساس وقتى كه باران ببارد و تمام زمين را فرا گيرد، گفته مى شود: جلل المطر، يعنى باران هيچ جاى زمين را فروگذار نكرد جز اينكه آنرا پوشاند و فرا گرفت .
اولياى گرامى اسلام در سخنان خود مكرّر كلمه رضا را به كار برده و در دو مقام ، دو معنى از آن اراده فرموده و به پيروان خود توصيه نموده اند. اول آنكه در گفتار و رفتار خود مراقب رضاى الهى باشند و براى خشنودى مخلوق ، خداى را به غضب نياورند.
عن النبى صلى اللّه عليه و آله قال : من طلب رضا مخلوق بسخط الخالق سلط اللّه عزوجل عليه ذلك المخلوق . (222)
رسول اكرم (ص ) فرموده : هر كس رضايت مخلوقى را به سخط بارى تعالى طلب نمايد، خداوند آن مخلوق را بر وى مسلط خواهد نمود.
دوم آنكه قضاى الهى را با رضايت خاطر و حسن قبول تلقى نمايند، خواه بر وفق ميلشان باشد يا برخلاف ميلشان .

 

next page

back page