اخلاق (درسنامه اخلاق براى طلاب پايه سوم) جلد سوم

حضرت امام خمينى قدس سره
گزينش : مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه

- ۴ -


14. هشدار به جوانان 
شما كه اكنون جوانيد، بر قواى خود مسلطيد و هنوز ضعف جسمى بر شما چيره نشده است ، اگر به فكر تزكيه خويش نباشيد، هنگام پيرى كه ضعف ، سستى ، رخوت و سردى بر جسم و جان شما چيره شد و نيروى اراده ، تصميم مقاومت را از دست داديد و بار گناه و معصيت قلب را سياهتر ساخت ، چگونه مى توانيد خود را مهذب كنيد؟ هر نفسى كه مى كشيد، هر قدمى كه بر مى داريد، و هر لحظه اى كه از عمر شما مى گذرد، اصلاح مشكلتر مى شود. هر چه سن بالا رود، اين امور منافى با سعادت انسان زيادتر شده ، قدرت كمتر مى گردد. پس ، به پيرى كه رسيديد ديگر مشكل است موفق به تهذيب و كسب فضيلت و تقوا شويد، نمى توانيد توبه كنيد، زيرا توبه با لفظ اتوب الى الله تحقق نمى يابد؛ بلكه ندامت و عزم بر ترك لازم است . پشيمانى و عزم بر ترك گناه براى كسانى كه پنجاه سال غيبت و دروغ مرتكب شده ، ريش خود را معصيت سفيد كرده اند، حاصل نمى شود. چنين كسانى تا پايان عمر مبتلايند.
جوانان ننشينند كه گرد پيرى سر و روى آنان را سفيد كند - ما به پيرى رسيده ايم و به مصايب و مشكلات آن واقفيم - شما تا جوان هستيد مى توانيد كارى انجام دهيد، تا نيرو و اراده جوانى داريد مى توانيد هواهانى نفسانى ، مشتهيات دنيايى ، و خواسته هاى حيوانى را از خود دور سازيد.
ولى اگر در جوانى به فكر اصلاح خود نباشيد، ديگر در پيرى كار از گذشته است . تا جوانيد فكرى كنيد؛ نگذاريد پير و فرسوده شويد. قلب جوان لطيف و ملكوتى ، و انگيزه هاى فساد در آن ضعيف است ؛ لكن هر چه سن بالا رود ريشه گناه در قلب قويتر و محكمتر مى گردد؛ تا جايى كه كندن آن را دل ممكن نيست . چنانكه در روايت است :
قلب انسان مانند آينه صاف و نورانى است . و هر گناهى كه از انسان سر بزند، يك نقطه سياه بر روى قلب فزونى مى يابد، تا جايى كه قلب را سياه كند. (116)
ممكن است شب و روزى بدون معصيت پروردگار بر او نگذرد و به پيرى كه رسيد، مشكل است قلب را به حالت اول بازگرداند. شما اگر خداى نخواسته خود را اصلاح نكرديد و با قلبهاى سياه ، چشمها، گوشها، و زبانهاى آلوده به گناه از دنيا رفتيد، خدا را چگونه ملاقات خواهيد كرد؟ اين امانات الهى را كه با كمال طهارت و پاكى به شما سپرده شده چگونه با آلودگى و رذالت مسترد خواهيد داشت ؟ اين چشم و گوش كه در اختيار شماست ، اين دست و زبانى كه تحت فرمان شماست ، اين اعضا و جوارحى كه با آن زيست مى كنيد - همه امانات خداوند متعال است كه با كمال پاكى و درستى به شما داده اند. اگر ابتلا به معاصى پيدا كرد آلوده مى گردد، خداى نخواسته اگر به محرمات آلوده شود، رذالت پيدا مى كند. آنگاه كه بخواهيد اين امانات را مسترد داريد، ممكن است از شما بپرسند كه راه و رسم امانتدارى اينگونه است ؟ ما اين امانات را اينطور در اختيار شما گذاشتيم ؟ قلبى به شما داديم چنين بود؟ چشمى كه به شما سپرديم اين گونه بود؟ ديگر اعضا و جوارحى كه در اختيار شما قرار داديم چنين آلوده و كثيف بود؟ در مقابل اين سؤ الها چه جواب خواهيد داد؟ خداى خود را با اين خيانتهايى كه به امانتهاى او كرده ايد چگونه ملاقات خواهيد كرد؟
شما جوانيد؛ جوانى خود را در اين راه گذاشته ايد، در صورتى كه از نظر دنيوى براى شما چندان نفعى ندارد؛ اگر اين اوقات گرانبها و بهار جوانى را در راه خدا و هدفى مقدس و مشخص به كار اندازيد، ضرر نكرده ايد، بلكه دنيا و آخرت شما تاءمين است . و الا جوانى خود را تلف كرده ايد و لباب عمر شما بيهودى سپرى شده است و در عالم ديگر در پيشگاه خدا سخت مسؤ ول و مؤ اخذ خواهيد بود؛ در صورتى كه كيفر اعمال و كردار مفسده انگيز شما تنها به عالم ديگر محدود نمى گردد؛ در اين دنيا نيز با مشكلات ، مصائب ، و گرفتاريهاى شديد و گوناگون دست به گريبان خواهيد بود و در گرداب بلا و تيره بختى خواهيد افتاد.
15. هشدار به حوزه ها 
دشمنان زيادى از هر طرف و هر طبقه پيرامون شما گرد آمده اند؛ نقشه هاى اهريمنانه خطرناكى براى نابودى شما و حوزه هاى علميه در دست اجراست . ايادى استعمار خوابهاى خيلى عميق براى شما و اسلام و مسلمانان ديده اند، با تظاهر به اسلام نقشه هاى خطرناكى براى شما كشيده اند. شما فقط در سايه تهذيب ، تجهيز و نظم و ترتيب صحيح ، مى توانيد اين مفاسد و مشكلات را از سر راه خود برداريد، و نقشه هاى استعمارى آنان را خنثى كنيد. من اكنون روزهاى آخر عمرم را مى گذرانم و دير يا زود از ميان شما مى روم . اگر خود را اصلاح نكنيد، مجهز نگرديد، نظم و انضباط در امور درسى و زندگى خود حكمفرما نسازيد، در آتيه خداى نخواسته محكوم به فنا خواهيد بود. تا فرصت از دست نرفته ، تا دشمن بر همه مشؤ ون دينى و علمى شما دست نيافته ، فكرى كنيد، بيدار شويد، به پا خيزيد. در مرحله اول ، در مقام تزكيه نفس و اصلاح خود برآييد، مجهز و منظم شويد، در حوزه هاى علميه نظم و انضباط برقرار سازيد.
اگر شما منظم و مهذب شويد، همه جهات شما تحت نظم و ترتيب باشد، ديگران به شما طمع نمى كنند. راه ندارند كه در حوزه هاى علميه و جامعه روحانيت نفوذ كنند. شما خود را مجهز و مهذب كنيد؛ براى جلوگيرى از مفاسدى كه مى خواهد پيش بيايد مهيا شويد، حوزه هاى خود را براى مقاومت در برابر حوادثى كه مى خواهد پيش بيايد آماده سازيد.
ايادى استعمار مى خواهند تمام حيثيات اسلام را از بين ببرند. شما بايد در مقابل ايستادگى كنيد، با حب نفس و حب جاه و كبر و غرور نمى توان مقاومت كرد. عالم سوء، عالم متوجه به دنيا، عالمى كه در فكر حفظ مسند و رياست باشد، نمى تواند با دشمنان اسلام مبارزه كند. قدم را الهى كنيد، حب دنيا را از دل بيرون نماييد، آن وقت مى توانيد مبارزه كنيد. از هم اكنون اين نكته را در قلب خود بپرورانيد و تربيت كنيد كه من بايد يك سرباز مسلح و اسلامى باشم و براى اسلام فدا شوم ، من بايد براى اسلام كار كنم تا از بين بروم . كوشش كنيد تا براى آتيه اسلام به درد بخوريد و خلاصه يك انسان باشيد. ايادى استعمار از انسان مى ترسند؛ از آدم مى ترسند. استعمارگران ، كه مى خواهند همه چيز ما را به يغما ببرند، نمى گذارند در دانشگاههاى دينى و علمى ما آدم تربيت شود. از آدم مى ترسند. اگر يك آدم در مملكتى پيدا شد. مزاحم آنان شود و منافع آنها را به خطر مى اندازد.
شما موظفيد خود را بسازيد، انسان كامل شويد و در مقابل نقشه هاى شوم دشمنان اسلام ايستادگى كنيد. اگر منظم و مجهز نگرديد و به مبارزه با ضرباتى كه هر روز بر پيكر اسلام وارد مى آيد نپردازيد، هم خود از بين مى رويد، و هم احكام و قوانين اسلام را فانى مى سازيد و مسؤ ول خواهيد بود. شما علما و طلاب در راءس ، و ديگر مسلمانان پس از شما مسؤ ولند: كلكم راع و كلكم مسؤ ول عن رعيته (117) شما جوآنها بايد اراده خود را قوى كنيد تا در مقابل هر بيدادگرى ايستادگى نماييد و جز اين چاره اى نداريد.
خداوند متعال ، اسلام ، مسلمين ، و كشورهاى اسلامى را از شر اجانب حفظ فرمايد. دست استعمار و خائنين به اسلام را از بلاد اسلامى و حوزه هاى علميه كوتاه كند. علماى اسلام مراجع عظام را در دفاع از قوانين مقدسه قرآن كريم و پيشبرد آرمانهاى مقدس اسلامى موفق و مؤ يد بدارد. روحانيون اسلام را به وظايف سنگين و مسؤ وليتهاى خطير آنان در عصر كنونى آگاه و آشنا سازد. حوزه هاى علميه و مراكز روحانيت را از دستبرد و نفوذ دشمنان اسلام و ايادى استعمار مصون و محفوظ بدارد. به نسل جوان روحانى و دانشگاهى و به عموم مسلمانان توفيق تهذيب و تزكيه نفس عنايت فرمايد. ملت اسلام را از خواب غفلت سستى و رخوت برهاند، تا با الهام از تعاليم نورانى قرآن به خود آيند؛ به پا خيزند و در سايه اتحاد و يگانگى دست استعمار و دشمنان ديرينه اسلام را از كشورهاى اسلامى قطع كنند، و به آزادى ، استقلال ، و مجد و عظمت از دست رفته خود نايل گردند.
ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين (118)
(ربنا و تقبل دعاء) (119)
بخش دوم : آداب الصلاة 
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين ، و صلى الله على محمد و آله الطاهرين ، و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الان الى قيام يوم الدين

خداوندا، قدم سير ما از وصول به بارگاه قدس تو كوتاه است و دست طلب ما از دامن انس تو قاصر، حجابهاى شهوت و غفلت بصيرت ما را از جمال جميل تو محجوب كرده ، و پرده هاى غليظ حب دنيا و شيطنت قلوب ما را از توجه به عز و جلال تو مهجور نموده ؛ راه آخرت باريك و طريق انسانيت حديد، و ما بيچاره ها چون عنكبوتان در فكر قديد، متحيرانى هستيم كه چون كرم ابريشم از سلسله هاى شهوات و آمال بر خود تنيده و يكسره از عالم غيب و محفل انس چشم بريده ؛ جز آنكه از بارقه الهيه دل ما روشنى بخشى و از جذوه غيبيه ما را از خود بى خود فرمايى .
الهى هب لى كمال الانقطاع اليك ، و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك ، حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الى معدن العظمة ، و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك (120)
و بعد، ايامى چند پيش از اين ، رساله اى (121) فراهم آوردم كه به قدر ميسور از اسرار صلات در آن گنجانيدم ، و چون آن را با حال عامه تناسبى نيست در نظر گرفتم كه شطرى از آداب قلبيه اين معراج روحانى را در سلك تحرير درآورم ، شايد برادران ايمانى را از آن تذكرى و قلب قاسى خود را تاءثرى حاصل آيد. به خداى تبارك و تعالى پناه مى برم از تصرف شيطان و حصول خذلان ، انه ولى قدير. و مرتب نمودم آن را بر يك مقدمه و چند مقاله و يك خاتمه .
مقدمه : صورت ملكوتى و آداب قلبى نماز 
براى نماز غير از اين صورت ، معنايى و غير از اين ظاهر، باطنى است . و چنانكه ظاهر را آدابى است كه مراعات ننمودن آنها يا موجب بطلان نماز صورى يا نقصان آن گردد، همين طور براى باطن آدابى است قلبيه باطنيه كه با مراعات ننمودن آنها نماز معنوى را بطلان يا نقصان دست دهد؛ چنانكه با مراعات آنها نماز داراى روح ملكوتى شود، و ممكن است پس مراقبت و اهتمام به آداب باطنيه قلبيه شخص مصلى را نصيبى از سر الهى نماز اهل معرفت و اصحاب قلوب حاصل شود كه آن قرة العين اهل سلوك و حقيقت معراج قرب محبوب است .
آنچه گفته شد كه براى نماز باطن و صورت غيبيه ملكوتيه است ، علاوه بر آنكه موافق ضربى از برهان و مطابق مشاهدات اصحاب سلوك و رياضت است ، آيات و اخبار كثيره عموما و خصوصا نيز دلالت بر آن دارد؛ و ما به ذكر بعضى از آن ، اين اوراق را متبرك مى كنيم .
از آن جمله قول خداى تعالى است : يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه اءمدا بعيدا (122)
آيه شريفه دلالت كند كه هر كسى اعمال خوب و بدخود را حاضر مى بيند و صورت باطنيه غيبيه آنها را مشاهده كند. چنانكه در آيه شريفه ديگر فرمايد: (و وجدوا ما عملوا حاضرا) (123) در آيه ديگر فرمايد: (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره ...) (124) (اين دو آيه ) دلالت كند بر آنكه نفس اعمال را معاينه كند.
اما احاديث شريفه در اين مقام بيشتر از آن است كه در اين صفحات بگنجد و ما به ذكر بعض آن اكتفا مى كنيم ، حضرت صادق (سلام الله عليه ):
من صلى الصلوات المفروضات فى اول وقتها و اءقام حدودها، رفعها الملك الى السماء بيضاء نقيه ، تقول : حفظك الله كما حفظتنى و استودعتنى ملكا كريما، و من صلاها بعد وقتها من غير علة يقم حدودها، رفعها الملك سوداء مظلمة ، و هى تهتف به : ضيعتنى ضيعك الله كما ضيعتنى ، و لا رعاك الله كما لم ترعنى (125)
(اين حديث ) دلالت كند بر آنكه نماز را ملائكة الله بالا برند به سوى آسمان يا با صورت پاكيزه سفيد - و آن در وقتى است كه در اول وقت بجا آورد و ملاحظه آداب آن نمايد؛ و در اين صورت دعاى خير به نمازگزار كند - با با صورت تاريك سياه . و آن در وقتى است كه آن را بى عذر تاءخير اندازد و اقامه حدود آن نكند؛ و در اين صورت او را نفرين كند. اين حديث علاوه بر آنكه دلالت بر صورت غيبيه ملكوتيه كند دلالت بر حيات آنها نيز كند؛ چنانكه برهان نيز قائم است بر آن و آيات و اخبار دلالت بر آن كند. چنانكه حق تعالى فرمايد: (و ان الدار الاخرة لهى الحيوان ) (126) به مضمون اين حديث شريف احاديث ديگرى است كه ذكر آنها موجب تطويل است .
اما آنچه گفته شد كه براى نماز و ساير عبادات جز اين آداب صوريه آداب قلبيه ايست كه بدون آن آداب نماز ناقص است يا اصلا مقبول درگاه نيست ، در خلال اين اوراق ، مذكور خواهد شد ان شاء الله .
آنچه در اين مقام بايد دانست آن است كه اكتفا نمودن به صورت نماز و محروم ماندن از بركات و كمالات باطنيه آن ، از اعلى مراتب خسران و زيان كارى است كه پس از خروج از اين نشاءه و ورود در محاسبه الهيه موجب حسرتهايى است كه عقل ما از ادراك آن عاجز است . ما تا در حجاب عالم ملك و خدر طبيعت هستيم دستى از دور بر آتش داريم . كدام حسرت و ندامت و زيان و خسارت بالاتر از آن است كه وسيله كمال و سعادت انسان و دواى درد نقايص قلبيه و صورت كماليه انسانيه ، مايه كدورت قلبيه و حجابهاى ظلمانيه شود، و آنچه قرة العين رسول اكرم صلى الله عليه و آله است موجب ضعف بصيرت ما گردد (يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله ) (127)
پس اى عزيز، دامن همت به كمر زن و دست طلب بگشاى و با هر تعب و زحمتى است حالات خود را اصلاح كن و شرايط روحيه نماز اهل معرفت را تحصيل كن ، و از اين معجزه الهى براى درمان دردها و نقصهاى نفوس ‍ استفاده كن ، و خود را تا مجال است از اين منزلگاه ظلمت و حسرتو ندامت و چاه عميق بعد از ساحت مقدس ربوبيت (جل و علا) كوچ ده ، و مستخلص كن و به معراج وصال و قرب كمال برسان ؛ كه اگر اين وسيله از دست رفت وسايل ديگر منقطع است : ان قبلت قبل ما سواها، و ان ردت رد ما سواها
مقاله اولى : (128) آدابى كه در تمام عبادات ضرور است  
فصل اول : عبوديت  
يكى از آداب قلبيه در عبادات و وظايف باطنيه سالك طريق آخرت ، توجه به عز ربوبيت و ذل عبوديت است ؛ و آن يكى از منازل مهمه سالك است ، كه قوت سلوك هر كس به مقدار قوت اين نظر است ، بلكه كمال و نقص ‍ انسانيت تابع كمال و نقص اين امر است . هر چه نظر انانيت و خودبينى و خودخواهى در انسان غالب باشد، از كمال انسانيت دور و از مقام قرب ربوبيت مهجور است . حجاب خودبينى و خودپرستى از جميع حجب ضخيمتر و ظلمانيتر است ، و خرق اين حجاب از تمام حجب مشكلتر و خرق همه حجب را مقدمه است ، تا انسان را نظر به خويشتن و كمال و جمال متوهم خود است ، از جمال مطلق و كمال صرف محجوب و مهجور است . اول شرط سلوك الى الله خروج از اين منزل است ، بلكه ميزان در رياضت حق و باطل همين است . پس هر سالك كه با قدم انانيت و خودبينى و در حجاب خودخواهى طى منزل سلوك كند، رياضتش باطل و سلوكش الى الله نيست ، بلكه الى النفس است : مادر بتها بت نفس ‍ شماست . (129)
كسى كه با قدم عبوديت سير كند و داغ ذلت بندگى را در ناصيه خود گذارد، وصول به عز ربوبيت پيدا كند. طريق وصول به حقايق ربوبيت سير در مدارج عبوديت است .
پس ، سالك الى الله را ضرور است كه به مقام ذل خود پى برد و نصب العين او ذلت عبوديت و عزت ربوبيت باشد. هر چند اين نظر قوت گيرد عبادت روحانيتر و روح عبادت قويتر شود، تا اگر به دستگيرى حق و اولياى كمل عليهم السلام توانست به حقيقت عبوديت و كنه آن واصل شود، از سر عبادت لمحه اى در مى يابد.
فصل دوم : مراتب مقامات اهل سلوك  
اهل سلوك را در اين مقام و ساير مقامات مراتب و مدارجى است بيشمار و الطرق الى الله تعالى بغدد انفاس الخلائق (130)
يكى از آن مراتب مرتبه علم است . و آن ، چنان كه به سلوك علمى و برهان فلسفى ثابت نمايد ذلت عبوديت و عزت ربوبيت را. و اين يكى از لباب معارف است كه در علوم عاليه به وضوح پيوسته كه جميع دار تحقق و تمام دايره وجود صرف ربط و تعلق و محض فقر و فاقه است . و عزت و ملك و سلطنت مختص به ذات مقدس كبرياست و احدى را از حظوظ عزت و كبريا نصيبى نيست ، و ذل عبوديت و فقر در ناصيه هر يك ثبت و در حاق حقيقت آنها ثابت است . و دعاى منسوب به سيد كائنات صلى الله عليه و آله : اللهم ارنى الاشياء كما هى (131) شايد اشاره به همين مقام باشد؛ يعنى ، خواهش مشاهده ذل عبوديت كه مستلزم شهود عز ربوبيت است .
پس ، اگر سالك راه حقيقت و مسافر طريق عبوديت با قدم سلوك علمى و مركب سير فكرى اين منزل را طى كرد، و در حجاب علم واقع شود و به مقام اول انسانيت نائل شود، و لكن اين حجاب از حجب غليظه است كه گفته اند العلم هو حجاب الاكبر و بايد سالك در اين حجاب باقى نماند و آن را خرق كند. و شايد به اين مقام اگر قناعت كند و قلب را در اين قيد محبوس نمايد، در استدراج واقع شود. استدراج در اين مقام آن است كه به تفريعات كثيره علميه پرداخته و به جولان فكر براى اين مقصد براهى كثيره اقامه كند و از منازل ديگر محروم ماند، و قلبش به اين مقام علاقه مند شود و از نتيجه مطلوبه غافل شود، و صرف عمر خود را در حجاب برهان و شعب آن نمايد؛ و هر چه كثرت فروع بيشتر شود، حجاب بزرگتر و احتجاب از حقيقت افزون گردد. پس ، سالك نبايد گول شيطان را در اين مقام خورده از حق و حقيقت به واسطه كثرت علم و غزارت آن و قوت برهان محجوب شود و از سير در طلب بازماند؛ و (بايد) دامن همت به كمر زند و از جديت در طلب مطلوب حقيقى غفلت نورزد و خود را به مقام دوم برساند.
و آن ، چنان است كه آنچه را عقل با قوت برهان و سلوك علمى ادراك كرده با قلم عقل به صفحه قلب بنگارد و حقيقت ذل عبوديت و عز ربوبيت را به قلب برساند و از قيود و حجب علميه فارغ گردد. پس نتيجه مقام دوم ، حصول ايمان به حقايق است .
مقام سوم ، مقام اطمينان و طماءنينه نفس است كه در حقيقت مرتبه كامله ايمان است . قال تعالى مخاطبا لخليله : (اولم تؤ من قال بلى و لكن ليطمئن قلبى (132)
سالك بايد در تمام مقامات ، خود را تخليص از انانيت و انيت كند و خودبين و خودخواه نباشد كه سرچشمه اكثر مفاسد است .
فصل سوم : خشوع 
يكى از امورى كه از براى سالك در جميع عبادات - خصوصا نماز كه سرآمد همه عبادات است و مقام جامعيت دارد - لازم است خشوع است . و حقيقت آن عبارت است از خضوع تام ممزوج با حب يا خوف . و آن حاصل شود از ادراك عظمت و سطوت و هيبت جمال و جلال .
تفصيل اين جمال آن است كه قلوب اهل سلوك به حسب جبلت و فطرت مختلف است .
پاره اى از قلوب عشقى و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجه به جمال محجوب هستند؛ و پاره اى از قلوب خوفى و از مظاهر جلالند. آنها هميشه ادراك عظمت و كبريا و جلال كنند و خشوع آنها خوفى باشد؛ چنانكه حضرت يحيى (على نبينا و آله و عليه السلام ) چنين بوده . پس ، خشوع گاهى ممزوج با حب است و گاهى ممزوج با خوف و وحشت ، گرچه در هر حبى وحشتى و در هر خوفى حبى است .
مراتب خشوع به حسب مراتب ادراك عظمت و جلال و حسن و جمال است . و چون امثال ما با اين حال از نور مشاهدات محروميم ، ناچار بايد در صدد تحصيل خشوع از طريق علم يا ايمان برآييم . قال تعالى : قد افلح المؤ منون * الذين هم فى صلاتهم خاشعون (133) خشوع در نماز را از حدود و علائم ايمان قرار داده ؛ پس ، هر كس در نماز خاشع نباشد، به حسب فرموده ذات مقدس حق از زمره اهل ايمان خارج است . و نمازهاى ما كه مشفوع با خشوع نيست از نقصان ايمان يا فقدان آن است .
چون اعتقاد و علم غير از ايمان است ، از اين جهت اين علمى كه به حق و اسماء و صفات او و ساير معارف الهيه در ما پيدا مى شود غير از ايمان است . شيطان به شهادت ذات مقدس حق علم به مبدا و معاد دارد، مع ذلك كافر است . (خلقتنى من نار و خلقته من طين ) (134) گويد، پس حق تعالى و خالقيت او را مقر است ؛ (انظرنى الى يوم يبعثون ) (135) گويد، پس معاد را معتقد است ؛ علم به كتب و رسل و ملائكه دارد، با اين وصف خداوند او را كافر خطاب كرده .
پس ، اهل علم و ايمان از هم ممتازند: هر اهل علمى ايمان نيست . پس ، بايد پس از سلوك علمى خود را در سلك مؤ منين داخل كند و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق (جلت عظمته ) را به قلب برساند تا قلب خاشع شود، و الا مجرد علم ، خشوع نمى آورد؛ چنانكه مى بينيد در خودتان كه با اعتقاد به مبداء و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حق قلب شما خاشع نيست .
اما قول خداى تعالى : الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق (136)
شايد ايمان صورى ، كه همان اعتقاد بما جاء به النبى صلى الله عليه و آله است ، مقصود باشد، و الا ايمان حقيقى ملازم با يك مرتبه از خشوع است ؛ يا آنكه خشوع در آيه شريفه خشوع به مراتب كامله باشد؛ چنانكه عالم را گاهى اطلاق كنند بر كسى كه از حد علم به حد ايمان رسيده باشد، و محتمل است در آيه شريفه (انما يخشى الله من عباده العلما) (137) اشاره به آنها باشد. و در لسان كتاب و سنت علم و ايمان و اسلام به مراتب مختلفه اطلاق شده است .
بالجمله ، سالك آخرت لازم است قلب خود را با نور علم و ايمان خاشع كند و اين رقيقه الهيه رحمانيه را در قلب هر اندازه ممكن است متمكن نمايد، بلكه بتواند در تمام نماز حفظ اين حالت را بنمايد. حالت تمكن و استقرار در اول امر گرچه براى امثال ما قدرى مشكل است ولى با قدرى ممارست و ارتياض قلب امرى است بسى ممكن .
عزيزم ، تحصيل كمالات و زاد آخرت طلب و جديت مى خواهد و هر چه مطلوب بزرگتر باشد جديت در راه آن سزاوارتر است ؛ البته معراج قرب الهى و مقام تقرب جوار رب العزة ، با اين حال سستى و فتور و سهل انگارى دست ندهد؛ مردانه بايد قيام كرد تا به مطلوب رسيد.
شما كه ايمان به آخرت داريد و آن نشئه را نسبت به اين نشئه طرف قياس ‍ نمى دانيد، چه در جانب سعادت و كمال يا در جانب شقاوت وبال ، چه كه آن نشئه عالم ابدى دائمى است كه موت و فناناپذير است ، سعيدش در راحت و عزت و نعمت هميشه ايست آن هم راحتى كه در اين عالم شبيه ندارد، عزت و سلطنتى الهى در اين عالم نظير ندارد، و راه وصول به سعادت اطاعت رب العزة است ، و در بين اطاعات و عبادات هيچ يك به مرتبه اين نماز نمى باشد، پس بايد در طلب آن جديت تام نماييد و از كوشش مضايقه نكنيد و در راه آن تحمل مشاق نماييد، با آنكه مشقت هم ندارد بلكه اگر چندى مواظبت كنيد و انس قلبى حاصل شود، در همين عالم از مناجات با حق لذتها مى بريد كه با هيچ يك از لذات اين عالم طرف نسبت نيست ، چنانكه از مطالعه احوال اهل مناجات با حق ، اين مطلب روشن شود.
خلاصه پس از آنكه عظمت و جمال و جلال حق را انسان به برهان يا بيان انبياء عليهم السلام فهميد، قلب را متذكر آن بايد نمود، و كم كم با تذكر و توجه قلبى و مداومت به ذكر عظمت و جلال حق ، خشوع را در قلب وارد بايد نمود تا نتيجه حاصل آيد. در هر سالك نبايد قناعت كند به آن مقامى كه دارد، كه هر مقام براى امثال ما حاصل شود در بازار اهل معرفت ، به پشيزى نيز زد و در سوق اصحاب قلوب با خردلى مقابله نكند. سالك بايد در جميع حالات متذكر نقص و معايب خود باشد، شايد راهى به سعادت از اين طريق باز شود.
فصل چهارم : (طماءنينه ) 
از آداب مهمه قلبيه عبادات ، خصوصا عبادات ذكريه ، طماءنينه است . و آن غير از طماءنينه اى است كه فقها (رضوان الله عليهم ) در خصوص نماز اعتبار كرده اند. و آن عبارت است از آنكه شخص سالك عبادت را از روى سكونت قلب و اطمينان خاطر بجا آورد، زيرا اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزلزل بجا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثارى از عبادت در ملكوت قلب حاصل نشود و حقيقت عبادت صورت باطنيه قلب نگردد.
در اول امر كه زبان قلب گويا نشده ، سالك راه آخرت بايد آن را تعليم دهد و با طماءنينه و سكونت ذكر را به آن القا كند؛ همين كه زبان قلب باز شد، قلب قلبه لسان و ساير اعضا شود، با ذكر آن همه مملكت وجود انسانى ذاكر گردد.
اما اگر اين ذكر شريف را بى سكونت قلب و طماءنينه آن و با عجله و اضطراب و اختلال حواس گفت ، از آن در قلب اثرى حاصل نشود و از حد زبان و گوش حيوانى ظاهرى به باطن و سمع انسانى نرسد و حقيقت آن در باطن قلب محقق نشود و صورت كماليه قلب نگردد كه ممكن الزوال نباشد.
پس ، اگر اهوال و شدائدى دست دهد، خصوصا مثل اهوال و سكرات موت و شدائد نزع روح انسانى ، بكلى آن ذكر را فراموش كند و از صفحه دل آن ذكر شريف محو شود، بلكه اسم حق تعالى و رسول ختمى صلى الله عليه و آله و دين شريف اسلام و كتاب مقدس الهى و ائمه هدى عليهم السلام و ساير معارف را كه به قلب نباشد، زيرا در خود از حقيقت ربوبيت و رسالت و ديگر معارف اثرى نمى بيند؛ و آنچه به لقلقه لسان گفته بود و در قلب صورت نگرفته بود خاطرش محو شود و او را نصيبى از شهادت به ربوبيت و رسالت و ديگر معارف نخواهد بود.
در حديث است كه يك طايفه از امت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را كه وارد جهنم مى كنند، از هيبت مالك جهنم اسم پيغمبر را فراموش مى كنند، با آنكه در همان حديث است كه آنها اهل ايمان هستند و قلوب آنها و صورتهاى آنها از نور ايمان درخشان و متلالى است . (138)
جناب محدث عظيم الشان مجلسى در شرح حديث شريف كنت سمعه و بصره فرمايد:
كسى كه چشم و گوش و ديگر اعضاى خود را در راه اطاعت حق تعالى صرف نكند، داراى چشم و گوش روحانى نشود و اين چشم و گوش ملكى جسمانى در آن عالم نرود و در عالم قبر و قيامت بى گوش و چشم باشد، و ميزان سؤ ال و جواب قبر آن اعضا روحانى است . (139)
بالجمله احاديث شريفه درباره نحو از طماءنينه و آثار آن بسيار است . و قرآن شريف امر به ترتيل قرآن فرموده و در احاديث شريفه است :
كسى كه نسيان كند سوره اى از قرآن را، متمثل شود آن سوره در بهشت براى او در صورتى كه به آن خوبى صورتى نيست . پس وقتى آن را مى بيند، مى گويد به آن تو چه هستى چقدر نيكويى ، كاش تو از من بودى . جواب مى دهد: آيا تو مرا نمى شناسى ؟ من فلان سوره هستم ، اگر مرا فراموش نكرده بودى تو را به اين درجه رفيعه مى رساندم . (140)
در حديث است : كسى كه قرآن را در جوانى بخواند، قرآن با گوشت و خونش مختلط شود. (141) و نكته آن آن است كه در جوانى اشتغال قلب و كدورت آن كمتر است ، از اين جهت قلب از آن بيشتر و زودتر متاءثر شود و اثر آن نيز بيشتر باقى ماند.
فصل پنجم : محافظت عبادت از تصرف شيطان 
يكى از مهمات آداب قلبيه نماز و ساير عبادات كه از امهات آداب قلبيه است و قيام به آن از عظام امور و مشكلات دقايق است ، محافظت آن است از تصرفات شيطانى ؛ و شايد آيه شريفه : (الذين هم على صلواتهم يحافظون ) (142) اشاره به جميع مراتب حفظ باشد كه يكى از آن مراتب ، بلكه اهم مراتب آن ، حفظ از تصرف شيطان است .
تفصيل اين اجمال است كه پيش اصحاب معرفت و ارباب قلوب واضح است كه چنانكه ابدان را غذايى است جسمانى كه بدان تغذى كنند و بايد آن غذا مناسب حال و موافق نشئه آنها باشد تا بدان تربيت جسمانى و نمو نباتى دست دهد، همين طور قلوب و ارواح را غذايى است كه هر يك به فراخور حال و مناسب نشئه آنها بايد باشد كه بدان تربيت شوند و تغذى نمايند و نمو معنوى و ترقى باطنى حاصل آيد.
بايد دانست كه هر يك از اين غذاها اگر از تصرف شيطان خالص باشد و با دست ولايت مابى رسول ختمى و ولى الله اءعظم (صلوات الله عليهما و آلهما) فراهم آمده باشد، روح و قلب از آن تغذى كنند و به كمال لايق انسانيت و معراج قرب الى الله نائل شوند. خلوص از تصرف شيطان ، كه مقدمه اخلاص است ، به حقيقت حاصل نشود مگر آنكه سالك در سلوكش ‍ خداخواه شود و خودخواهى و خودپرستى را، كه منشاء تمام مفاسد و ام الامراض باطن است ، زير پا نهد؛ و اين به تمام معنى در غير انسان كامل و به تبع او در خلص اوليا عليهم السلام در ديگر اشخاص ميسور نيست . ولى سالك نبايد ماءيوس از الطاف باطنه حق باشد كه ياءس از روح الله سرآمد همه سرديها و سستيهاست و از اعظم كبائر است ؛ و آنچه از براى صنف رعايا نيز ممكن است ، قرة العين اهل معرفت است .
پس ، بر سالك طريق آخرت لازم و ختم است كه معارف و مناسك خود را از تصرف شطان و نفس اماره تخليص كند و با كمال دقت و تفتيش ، در حركات و سنكات و طلب و مطلوب خود غور كند و از حيله هاى نفس و شيطان غفلت نكند و از دامهاى نفس اماره و ابليس غافل نشود، و در جميع حركات و افعال سوءظن كامل به خود داشته باشد و هيچ گاه آن را رها نكند؛ چه بسا باشد كه با اندك مسامحه اى انسان را مغلوب كند و به زمين زند و سوق به فنا دهد؛ زيرا اگر غذاهاى روحانى از تصرف شيطان خالص ‍ نباشد و دست او در فراهم آمدن آنها دخيل باشد، علاوه بر آنكه قلوب با آنها تربيت نشوند و به كمال لايق خود نرسند نقصان فاحش براى آنها دست دهد و شايد صاحب خود را در سلك شياطين يا بهائم و سباع منسلك نمايد و آنچه كه مايه سعادت كمال انسانيت و وصول به مدارج عاليه است نتيجه منعكسه دهد؛ چنانكه در بعض اهل عرفان اصطلاحى ديديم اشخاصى را كه اين اصطلاحات و غور در آن آنها را به ضلالت منتهى نموده و قلوب آنها را منكوس و باطن آنها را ظلمانى نموده و ممارست در معارف موجب قوت انانيت آنها شده و دعاوى ناشايسته و شطحيات ناهنجار از آنها صادر گرديده . نيز در ارباب رياضيات و سلوك اشخاصى هستند كه رياضت و اشتغال آنها به تصفيه نفس قلوب آنها را منكدرتر و باطن آنها را ظلمانيتر نموده . اينها از آن است كه بر سلوك معنوى الهى و مهاجرت الى الله محافظت ننمودند و سلوك علمى و ارتياضى آنها با تصرف شيطان و نفس به سوى شيطان و نفس بوده . همين طور در طلاب علوم نقليه شرعيه اشخاصى را ديديم كه علم در آنها تاءثير سوء بخشيده و بر مفاسد اخلاقى آنها افزوده ، و علم كه موجب فلاح و رستگارى آنها بايد باشد باعث هلاكت آنها شده و آنها را به جهل و ممارات و استطاله و ختل كشانده . همين طور در بين اهل عبادت و مناسك و موظبين به آداب و سنن كسانى هستند كه عبادت و نسك ، كه سرمايه اصلاح نفوس است ، قلوب آنها را كدر و ظلمانى نموده و آنها را به عجب و خودبينى و كبر و سوءظن به بندگان خدا وادار نموده . و اينها نيز از عدم مواظبت بر اين معاجين الهيه است .
البته معجونى كه با دست ديو پليد و تصرف نفس سركش فراهم آمد، جز خلق شيطانى از آن زاييده نشود؛ و چون قلب در هر حال از آنها تغذى مى نمايد و آنها صورت باطنيه نفس شوند، پس بعد از چندى مداومت انسان يكى از وليده هاى شيطان شود كه با دست تربيت و در تحت تصرف او نشو و نما نموده ، و چون چشم ملكى بسته شود و چشم ملكوتى باز گردد خود را يكى از شياطين مى بيند در آن حال جز خسران نتيجه اى نبرد و حسرتها و افسوسها به حالش سودى نبخشد.
پس ، سالك طريق آخرت در هر رشته از رشته هاى دينى و طريقه اى از طريقه هاى الهى ، اولا بايد با كمال مواظبت و دقت ، چون طبيبى با محبت و پرستارى پرشفقت ، از حال خود مواظبت نمايد و عيوب سير و سلوك خود را تفتيش و مداقه كند. ثانيا در خلال آن از پناه بردن به ذات مقدس حق (جل و علا) در خلوات و تضرع و زارى به درگاه اقدس ذوالجلال غفلت نورزد.
فصل ششم : نشاط و بهجت  
از آداب قلبيه نماز، و ساير عبادات - كه موجب نتايج نيكويى است ، بلكه باعث فتح و بعضى از ابواب و كشف بعضى از اسرار عبادات است - آن است كه سالك جديت كند عبادت را از روى نشاط و بهجت قلب و فرح و انبساط خاطر بجا آورد و از كسالت و ادبار نفس در وقت عبادت ، احتراز شديد كند. پس ، وقتى را كه انتخاب مى كند وقتى باشد كه نفس را به عبادت اقبال است و داراى نشاط و تازگى است و خستگى ندارد، زيرا اگر نفس را در اوقات كسالت و خستگى وادار به عبادت كند ممكن است آثار بدى به آن مترتب شود كه از جمله آنها آن است كه انسان از عبادت منزجر شود و تكلف آن زياد گردد. و انسان را بكلى از ذكر حق منصرف كند و روح را از مقام عبوديت كه منشاء همه سعادات است برنجاند، (و) از چنين عبادتى نورانيت قلبيه حاصل نگردد و صورت عبوديت صورت باطن قلب نشود. پيش از اين ذكر شد كه مطلوب در عبادات آن است كه باطن نفس صورت عبوديت شود.
آنچه ذكر شد تحقق پيدا نكند مگر آنكه عبادات از روى نشاط و بهجت به جا آورده شود و از تكلف و كسالت بكلى احتراز شود تا حال محبت و عشق به ذكر حق و مقام عبوديت رخ دهد و انس و تمكن حاصل آيد. انس به حق و ذكر او از اعظم مهماتى است كه اهل معرفت را به آن عنايت شديد است و اصحاب سير و سلوك براى آن تنافس كنند. چنانكه اطبا را عقيده آن است كه اگر غذا را از روى سرور و بهجت ميل كنند زودتر هضم شود، همين طور طب روحانى اقتضا مى كند كه اگر انسان غذاهاى روحانى را از روى بهجت و اشتياق تناول كند و از كسالت و تكلف احتراز كند، آثار آن در قلب زودتر واقع شود و باطن قلب با آن زودتر تصفيه شود.
اشاره به اين ادب در كتاب كريم الهى و صحيفه قويم ربوبى شده است : لا ياءتون الصلوة الا و هم كسالى و لا ينفقون الا و هم كارهون (143)
و آيه شريفه (لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى ) (144) در حديثى به كسالت تفسير شده . و در روايات اشاره به اين ادب نموده اند: عن ابى عبدالله عليه السلام قال : لا تكرهوا الى انفسكم العبادة ، (145) و قال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا على ان هذا الدين متين فاوغل فيه برفق و لا تبغض الى نفسك عبادة ربك (146) و در حديث است از حضرت عسكرى (سلام الله عليه ): اذا نشطت القلوب فاودعوها، و اذا نفرت فودعوها (147) اين دستور جامعى است كه فرموده اند كه در هنگام نشاط و بهجت قلوب وديعه به آنها بسپارند، و در وقت نفار و گريز آنها را راحت بگذاريد؛ پس در كسب معارف و علوم نيز اين ادب را بايد منظور داشت و قلوب را با كراهت و تنفر وادار به كسب نكرد.
از اين احاديث و احاديث ديگر استفاده ادب ديگر شود كه آن نيز از مهمات باب رياضت است . و آن عبارت از مراعات است . و آن ، چنان است كه سالك در هر مرتبه كه هست ، مراعات حال خود را بكند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نمايد و زايد بر طاقت و حالت خود تحميل آن نكند؛ خصوصا براى جوآنهاو تازه كارها اين مطلب از مهمات است كه ممكن است اگر جوآنهابا رفق و فتق و مدارا با نفس رفتار نكنند و حظوظ طبيعت را به اندازه احتياج آن از طرق محلله ادا نكنند، گرفتار خطر عظيمى شوند كه جبران آن را نتوانند كرد؛ و آن خطر آن است كه گاه نفس به واسطه سخت گيرى فوق العاده و عنان گيرى بى اندازه عنان گسيخته شود و زمام اختيار را از دست بگيرد.
بالجمله ، ميزان در باب مراعات آن است كه انسان ملتفت احوال نفس باشد و با آن به مناسب قوت و ضعف آن سلوك كند؛ چنانكه اگر نفس ‍ در عبادات و رياضات قوى است و تاب مقاومت دارد، در عبادت كوشش و جديت كند. و اشخاصى كه ايام غرور جوانى را طى كرده اند و آتش شهوات آنها تا اندازه اى فرو نشسته است ، مناسب است قدرى رياضات نفسانيه را بيشتر كنند و با جديت و كوشش مردانه وارد سلوك و رياضت شوند؛ و هر چه نفس را به رياضات عادت دادند فتح باب ديگر براى او كنند تا آنكه كم كم نفس بر قواى طبيعت چيره شود و قواى طبيعيه مسخر در تحت كبرياى نفس گردند.
فصل هفتم : تفهيم 
يكى از آداب قلبيه عبادات ، خصوصا عبادات ذكريه ، تفهيم است . و آن ، چنان است كه انسان قلب خود را در ابتداء امر چون طفلى پندارد كه زبان باز نكرده و آن را مى خواهد تعليم دهد؛ پس ، هر يك از اذكار و اوراد و حقايق اسرار عبادات را با كمال دقت و سعى به آن تعليم دهد و در هر مرتبه اى از كمال هست ، آن حقيقى را كه ادراك نموده به قلب بفهماند. پس ، اگر اهل فهم و معانى قرآن و اذكار نيست و از اسرار عبادت بى بهره است ، همان معناى اجمالى را كه قرآن كلام خداست و اذكار يادآورى حق است و عبادات اطاعت و فرمانبردارى پروردگار است تعليم قرآن و اذكار است ، همان معانى صوريه را، از قبيل وعد و وعيد و امر و نهى ، و از علم مبداء و معاد به آن مقدار كه ادراك نموده به قلب تعليم دهد. و اگر كشف حقيقتى از حقايق معارف با سرى از اسرار عبادات براى او شده ، همان را با كمال سعى و كوشش به قلب تعليم كند و آن را تفهيم نمايد.
نتيجه اين تفهيم آن است كه پس از مدتى موظبت زبان قلب گشوده شود و قلب ذاكر و متذكر گردد. در اول امر، قلب متعلم بود و زبان متعلم و به ذكر زبان قلب ذاكر مى شد و قلب تابع زبان بود، و پس از گشوده شدن زبان قلب عكس گردد: قلب ذاكر گردد و زبان به ذكر آن ذكر گويد و به تبع آن حركت كند. بلكه گاه شود كه در خواب نيز انسان به تبع ذكر قلبى ذكر لسانى گويد، زيرا ذكر قلبى مختص به حال بيدارى نيست و اگر قلب متذكر شود زبان كه تابع آن شده ذكر گويد و از ملكوت قلب به ظاهر سرايت نمايد. (قل كل يعمل على شاكلته ) (148)
بايد دانست كه يكى از نكات تكرار اذكار و ادعيه و دوام ذكر و عبادت همين است كه زبان قلب گشوده و قلب ذاكر و داعى و عابد گردد و تا اين ادب ملحوظ نشود و زبان قلب گشوده نشود.
در احاديث شريفه اشاره به اين معنى شده است : حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ضمن بعضى از آداب قرائت فرمودند: و لكن اقرعوا به قلوبكم القاسية ، و لا يكن هم اءحدكم آخر السورة (149)
در حديث كافى است كه حضرت صادق عليه السلام به ابواسامه فرمود: يا اءبا اءسامه ، ادعوا قلوبكم بذكر الله عزوجل و احذروا النكت (150)
حتى كمل اوليا عليهم السلام نيز اين ادب را ملحوظ مى داشتند، چنانكه در حديث كه حضرت صادق عليه السلام را حالتى در نماز دست داد كه افتاد غش كرد؛ چون حالت افاقه دست داد؛ از سببش سؤ ال شد. فرمود: ما زلت اءردد هذه الاية قلبى حتى سمعتها من المتكلم بها فلم يثبت جسمى لمعاينة قدرته (151)
از جناب ابوذر (رضى الله عنه ) نقل شده كه قام رسول الله صلى الله عليه و آله ليلة يردد قوله تعالى : (ان تعذبهم فانهم عبادك و ان تغفر لهم فانك انت العزيز الحكيم ) (152)
بالجمله ، حقيقت ذكر و تذكر ذكر قلبى است و ذكر لسانى بدون آن بى مغز و از درجه اعتبار بكلى ساقط است . چنانكه در احاديث شريفه به اين معنى بسيار اشاره شده . رسول اكرم صلى الله عليه و آله به ابى ذر فرمود: يا اباذر، ركعتان مقتصدتان فى تفكر خير من قيام ليلة و القلب لاه (153)
هم از رسول اكرم صلى الله عليه و آله منقول است كه خداى تعالى نظر به صورتهاى شما نمى كند، بلكه نظر به قلبها شما مى كند. (154) نماز به قدر حضور قلب مقبول است و هر چه قلب غفلت داشته باشد به همان اندازه نماز را قبول نمى كنند. و تا اين ادب كه ذكر شد ملحوظ نشود، ذكر قلبى حاصل نگردد و قلب از سهو و غفلت بيرون نيايد. حضرت صادق عليه السلام فرمود: فاجعل قلبك قبلة للسانك لا تحركه الا باشارة القلب (155) و قبله شدن قلب و تبعيت لسان و ساير اعضا از آن صورت نگيرد، مگر با ملحوظ داشتن اين ادب . و اگر اتفاق افتد حصول اين امور بدون اين ، از نوادر است و انسان نبايد به آن مغرور شود.